تعریف دلبستگی
به سیستمی تنظیم کننده اطلاق می شود و فرض بر این است که این سیستم در درون فرد وجود دارد. هدف آن تنظیم رفتارهایی است که موجب نزدیک شدن و برقراری تماس با فردی است متمایز و حامی که تکیه گاه نامیده می شود البته هدف این سیستم در فرد وابسطه از لحاظ روانی معطوف به ایجاد احساس امنیت است.به نظر بالبی دلبستگی در انسان موازی نقش پذیری در حیوانات عمل کرده و در یک دوره حساس شکل می گیرد.
دلبستگی پیوند عاطفی نسبتا پایداری است که بین کودک و یک یا تعداد بیشتری از افرادی که در تعامل واقعی و منظم با آنها می باشد ایجاد می گردد.
تمایل کودک به برقراری نوعی رابطه نزدیک با افرادی معین و احساس امنیت بیشتر در حضور این افراد دلبستگی نامیده می شود.
مفاهیم کلیدی در کردارشناسی در نظریه دلبستگی مطرح می شود:
- رفتار غریزی: رفتاری است غیر اکتسابی که
الف) توسط محرک خاصی راه اندازی می شود یکی از مفروضه های اتولوژی این است که رفتار مجموعه ذخایر ژنتیک رفتاری برای بروز نیازمند محرک های محیطی ویژهای به نام محرک های رها ساز هستند به عنوان مثال رفتار مادرانه بو قولمون برای بروز و فعال شدن نیازمند جیک جیک جوجه هایش است.
ب) رفتار غریزه ویژه نوع است: به عنوان مثال رفتار مادرانه در هر گونه از جانداران منحصرا ویژه همان گونه است و با سایر گونه ها کاملا فرق دارد. - نقش پذیری: واکنشهای جاندار در مقابل محرک ها رها ساز در طول دوره خاصی از زندگی روی می دهدو قبل و بعد از این زمان دیگر رخ نمی دهد مثل رفتار دنبال کردن شئء محرک توسط جوجه اردک ها به طور خلاصه نقش پزیری نوع ویژه ای از یادگیری است که در دوره ویژه ای از سالهای آغاز عمر آموخته شده و دوران بعد را تحت تاثیر قرار می دهد.
- دوره حساس: این دوره مناسب ترین زمان برای بروز توانمندی های ویژه است در این دوره فرد آمادگی پذیرش تاثیرات محیطی را دارد
کودکان در پایان سال اول زندگی به افراد آشنایی که نیاز های جسمانی آن ها را برآورده کرده اند دلبسته می شوند، نکته مهم این است که پیوند عاطفی کودک با مادر در این سن مبنای تمامی روابط بعدی او خواهد شد.
در ابتدا این نظریه مطرح گردید که کودک به این علت به مادر دلبستگی پیدا می کند که مادر منبع تغذیه که اساسی ترین نیاز کودک است می باشد اما این نظریه پاسخگوی برخی واقعیات نبود برای مثال جوجه اردک ها و جوجه مرغ ها هر چند از بدو تولد غدایشان را خودشان تامین می کنند ولی در عین حال به دنبال مادر راه می روند و وقت زیادی را با او صرف می کنند؛ آرامشی که آن ها از حضور مادر به دست می اورند نمی تواند از نقش مادر در غذا دادن به آن ها نشات گرفته باشد .
سلسله آزمایشهایی که با میمون ها صورت گرفته نشان گر آن است که دردلبستگی مادر –فرزند ، چیزی فراتر از نیاز به غذا مطرح است. بچه میمون ها را اندکی پس از تولد از مادرشان جدا کردند و در کنار دو مادر مصنوعی که از توری سیمی با سر های چوبی ساخته شده بودند قرار دادند تنه ی یکی از مادرهای مصنوعی که از سیم لخت و تنه ی دیگری از لاستیک ابری با روکشی از پارچه ی پرز دار بود، مادر سیمی طوری ساخته شده بود که بچه میمون ها می توانستند از بطری نصب شده به سینه ی او شیر بخورند اما صرف نظر از اینکه کدام یک از دو مادر منبع تغذیه بود بچه میمون ها پیوسته به مادر پارچه ای می چسبیدند.
اما این کافی نبود بچه میمون هایی که در شش ماه اول زندگی دور از سایر میمونها با مادران مصنوعی بزرگ شده بودند ؛ در بزرگسالی رفتارهای عجیب نشان دادند آن ها به ندرت رابطه معمولی با سایر میمونها داشتند از ترس در گوشه ای کز می کردند و یا به رفتارهای پرخاشگرانه ی نا به هنجار دست میزند . میمون های ماده مادران بی کفایتی از آب در آمدند که که یا به فرزندان اول خود توجهی نداشتند و یا با آن ها بد رفتاری می کردند هر چند بعد ها برای فرزندان بعدی خود مادران خوبی شدند.
مشاهدات انجام شده در مورد کودکان انسان نیز نشان می دهند که ان ها به اعضای خانواده دلبسته می شوند،که اصلا انها را تغذیه نکرده یا گاهی تغذیه کرده اند از جمله پدر ها ،برادر ها ،خواهر ها، پدر بزرگ ها و مادر بزرگها . شاید متوجه شده باشید که کودکان نوپا در فرهنگ های غربی که تنها می خوابند و روزها اغلب از والدین خود جدا هستند گاهی با اشیای بغل کردنی مانند عروسک خرسی پیوند عاطفی عمیقی برقرار می کنند که هیچ گاه در تغذیه ی آنها نقشی نداشته اند.
گزارش شده نوزادانی که از بدو تولد به هر دلیلی نتوانسته اند در آغوش محبت آمیز مادر و سایر مراقبان جا بگیرند سیستم ایمنی ضعیف تری داشته و بیش از سایر کودکان در معرض مرگ قرار گرفته اند. بنابراین گرچه تغذیه باعث حیات و بقای کودک است ولی نیاز به مورد محبت واقع شدن نوعی تغذیه روح است که فقدان آن بسیار زیان بار تر از کمبود تغذیه جسمانی می باشد .
مراحل دلبستگی بالبی
به عقیده بالبی برای تامین سلامت روانی کودک برقراری روابط گرم و دایمی بین او و مادرش یا کسی که بتواند به طور شایسته جایگزین وی شود ضروری است. چنان روابطی که مورد رضایت هر دو طرف بوده و از آن لذت برند به نظر بالبی برای رشد هیجانی و عاطفی انسان ها هم یک دوره حساس وجود دارد و معتقد است تجارب عاطفی در برخی مراحل زندگی ممکن است اثر حیاطی و طولانی مدتی بر جای گذارد بررسی های بلبی نشان داده است که شش ماه دوم سال اول زندگی به ویژه سه ماه آخر دوره حساسی براری برقراری روابط دلبستگی است.
بالبی شکل گیری این ارتباط عاطفی را در چهار مرحله تقسیم می کند:
۱) مرحله پیش دلبستگی(واکنش نامتمایز نسبت به دیگران تولد تا سه ماهگی)
کودکان در آغاز واکنش های غیر انتخابی به انسان ها دارند تا قبل از سه هفتگی نوزادان خنده های بازتابی دارند آنها صداها و بوی مادر را تشخیص می دهند ولی کاملا به وی دلبسته نیستند زیرا به سر بردن با افراد ناآشنا واکنشی را دنبال ندارد
۲)دلبستگی در حال شکل گیری (تمرکز بر روی افراد آشنا سه تا شش ماهگی)
کودکان در این مرحله به تدریج لبخند خود را به افراد آشنا محدود می کنند ولی هنوز در مقابل جدایی از مراقب یا والدین واکنش اعتراض آمیز نشان نمی دهند
۳) دلبستگی واضح (تقرب جویی فعال شش ماهگی تا سه سالگی)
بالبی معتقد است کودکان در این مرحله به یک سیستم تصحیح شونده به وسیله هدف مجهز می شوند و از این طریق حضور و غیاب موضوع دلبستگی را کنترل می کنند در حدود هشت ماهگی اضطراب جدایی تجلی می یابد تا پیش از این رابطه کودک و مراقب از طرف کودک وابستگی و از طرف مادر دلبستگی است اما بعد از این مقطع این رابطه از هردو طرف به صورت دلبستگی در می آید و این حالت ناشی از شکل گیری پیوند عاطفی است
۴) تشکیل رابطه متقابل (رفتار مشارکتی بعد از سه سالگی)
در پایان سال دوم زندگی رشد سریع بازنمایی ذهنی و زبان به کودک امکان پیش بینی رفت و آمد مراقب را می دهد در این مرحله کودک به جای تعقیب از مذاکره و مشارکت استفاده می کند
شکل گیری اعتماد
اعتماد در دوران شیر خواری در جریان رابطه کودک با والدین یا مراقبان دیگر ایجاد می شود شیر خوار یاد می گیرد که می تواند برای برآورده ساختن نیازهای حیاتی خود ،مراقب ، آرامش ومحبت به مراقبان متکی باشد اگر این نیاز ها برآورده نشود شیر خوار بی اعتماد و فاقد احساس امنیت می شود در صورتی که والدین از نیازهای کودک حمایت کنند سال اول زندگی به احساس اعتماد می انجامد نگرشهای اولیه ای رشد روانی سالم را در طول عمر پایه ریزی می کند.
همانطور که دیدیم دلبستگی کودک به کمیت غذا بستگی ندارد بلکه به کیفیت رفتار والدین بستگی دارد از تولد تا ۲ ماهگی شیر خوار مادر را تنها عاملی برای برآورده کردن نیازهای خود می داند از ۲ تا ۵ ماهگی به مادر وابستگی پیدا میکند ، مادری که از رشد فرزندش حمایت می کند ناراحتی او را کاهش می دهد مثلا وقتی او فرزند خود را هنگام تغذیه در آغوش می گیرد صبورانه منتظر می ماند تا شیر کافی بخورد و وقتی علاقه ی کمی به شیر مادر یا شیشه ی شیر نشان میدهد او را از شیر می گیرد .
البته هیچ مادری نمی تواند به طور کامل نیازهای فرزندش را برآورده سازد عوامل متعددی بر پاسخ دهی مادر تاثیر می گذارد مانند احساس خشنودی شرایط موجود زندگی (مثلا ایا او دارای یک یا چندین بچه است)و شیوه های فرزند پروری . ؛ با این وجود هنگامی که مراقبت دلسوزانه و محبت آمیز باشد در سال اول زندگی حس اعتماد در برابر بی اعتمادی شکل می گیرد . کودک خوش بین انتظار دارد که دنیا خوب و ارضا کننده باشد بنابراین به خود جرات می دهد و آن را کاوش می کند بچه ی بدبین نمی تواند بر روی مهربانی و دلسوزی دیگران حساب کند بنابراین با کناره گیری از افراد و شرایط پیرامونش از خود محافظت می کند .
پیش نیازهای لازم برای رشد احساس اعتماد و امنیت در شیر خواران
دریافت غذای منظم و کافی ؛ کودکانی که به گرسنگی دچار می شوند کودکانی مضطرب خواهند شد که احساس امنیت نمی کنند .
فرصت کافی برای مکیدن ؛ شیر خواران علاوه بر تغذیه روزانه به چندین ساعت مکیدن نیاز دارند . چون مکیدن منبعی برای دستیابی به احساس آرامش و امنیت هیجانی است زمان مکیدن باید همراه با آرامش و بدون عجله باشد.
در آغوش بودن و تماس فیزیکی ؛ کودکان به نوازش شدن ، لمس شدن، جنباندن، گرمی ، اوای خوشایند و تصویر چهره شاد نیاز دارند ، ثابت شده که لمس کردن کودکان به خصوص در مورد شیر خواران در معرض خطر بااهمیت است.
نمایش عشق خود با انها مهم ترین پیش نیاز برای رشد حس اعتماد و امنیت در کودکان آن است که والدین عشق خود را به آنان نشان دهند، والدین باید با طرز برخورد کلمات و نحوه ی رفتار شان عشق خود را به کودک نشان دهند .
برخی از علل بی اعتمادی و ناامنی
۱-محرومیت از والدین : پس از انکه کودک دلبستگی نزدیک با کی از والدین یا مراقب دیگر پیدا کرد هر گونه جدایی طولانی مدت آثاری منفی برای وی در برخواهد داشت هرچه دوره ی جدایی بیشتر باشد این آثار مشخص ترند این کودکان به کناره گیری و انزوا طلبی دچار می شند ، حال و هوای خشک و بی روح پیدا می کنند و در نشان دادن عواطف گرم و دوستانه ناتوانند نکته حائز اهمیت این است که گرجه برخی از کودکان نزد والدینشان بزرگ می شوند اما چون والدین نمی توانند نیاز انان به عشق ، مراقبت ، ملاطفت و محافظت از اسیب را برآوردند ، به اندازه ی کودکان محروم از والدین دچار ناامنی می گردند. والدینی که کودک شیر خوار را نمی خواهند او را طرد می کنند یا از او مراقبت کافی به عمل نمی اورند درست مانند آنکه رهایش کرده باشند.
۲- درگیری در خانواده : علت دیگر احساس ناامنی مراقبت شدن توسط والدینی عصبی ، مضطرب و تحریک پذیر است . والدین باید بدانند که نزاع افراد خانواده با یکدیگر سبب آشفتگی کودک می شود خصوصا اگر نزاع تکراری و خشونت آمیز باشد انان روز به روز مضطرب تر می شوند .
۳- مواجهه با تجارب هولناک : آثار تجربه ی هولناک معمولا موقتی است مگر آنکه که تجربه کاملا تکان دهنده باشد .
۴- انتقاد : عدم پذیرش و انتقاد مکرر ممکن است که کودک را از خود نا مطمئن کند برخی والدین به فرزندان خود نشان می دهند که از انها ناراضی و یا حتی متنفرند .
۵- حمایت مفرط : والدین ی که خود انباشته از اضطراب هستند و از به خطر افتادن امنیت و سلامت فرزندان خود هراس دارند، آنها را در انجام دادن فعالیت هایی که در آن احتمال خطر می رود مجاز نمی کنند این کودکان در آینده ممکن ست چنان از تصمیم گیری و انجام مستقلانه ی امور بیم ناک باشند که عملا در استقرار موقعیت خود به عنوان بزرگسالانی مستقل با مشکل روبرو گردند.
۶- آسان گیری مفرط: یکی از علل اصلی احساس نا امنی در کودکان ، احساس کناه و اضطرابی است که از رفتاری که مرتکب شده اند به وجود آمده است ،کودانی که بدون توجه به خوبی یا بدی کاری مجاز به انجام آن هستند آمادگی کافی برای مواجهه با ناکامی ها و ناامیدی های زندگی را نخواهند داشت چون منضبط نشده و یاد نگرفته اند که دیگران را ملاحظه کنند ، افرادی خودخواه و پر توقع می شوند که دیگران به دلیل رفتار خود پسندانه از انان بیزارند . آنان از اینکه دیگران مانند والدینشان به آنها آسان نمی گیرند گیج شده و روز به روز از عدم امکان موفقیت در روابط اجتماعی بیشتر بیم ناک می شوند .
برای کودکی که دلبستگی مطمئنی شکل نگرفته چه اتفاقی می افتد
پژوهش ها نشان می دهد که ناکامی در شکل دادن دلبستگی مطمئن در ماه های اول زندگی می تواند تاثیر منفی بر روی رفتارهای دوران کودکی و نیز بزرگسالی داشته باشد کودکانی که اختلال استرس پس آسیبی و اختلال اضطراب جدایی و اختلال دلبستگی واکنشی . برایشان تشخیص داده شده است (در قسمت بعدی این بیماری ها بررسی می شود ) غالبا دچار مشکلات دلبستگی احتمالا به خاطر بد رفتاری و غفلت یا آسیب های دوران اولیه کودکی می باشند مطالعات نشان می دهد که کودکانی که بعد از سن شش سالگی به فرزند خاندگی در آمده اتد در معرض ختر بیشتر از نظر مشکلات دلبستگی قرار دارند.
اختلال اظطراب جدایی:
شیوع تخمین شده در کودکان سنین مدرسه ۴ تا ۲٪و در نوجوانی ۱۰٪است نسبت مرد به زن یک به یک است شروع آن از قبل از مدرسه تا نوجوانی است.
تشخیس علائم اظطراب جدایی:
الف) اضطراب شدید و نامتناسب از نظر رشدی که در بر گیرنده جدایی از خانه یا افرادی است که فرد به آنها دلبستگی دارد و با سه مورد از موارد زیر نشان داده می شود:
- نگرانی شدید و دائمی در مورد از دست دادن یا احتمال وقوع آسیب در مورد نماد اصلی دلبستگی
- نگرانی شدید و دائمی در این مورد که یک واقعه نامطلوب منجر به جدایی از یک نماد اصلی دلبستگی خواهد شد.
- ناراحتی شدید راجعه هنگامی که جدایی از خانه یا نماد اصلی دلبستگی روی می دهد یا انتظار میرود
- عدم تمایل دائمی یا خود داری از رفتن به مدرسه یا جایی دیگر به علت ترس از جدایی
- ترس شدید و دائمی یا عدم تمایل به تنها ماندن یا بدون نماد اصلی دلبستگی در خانه یا بدون بزرگترها با اهمیت در محیط دیگر.
- عدم تمایل دائمی یا خودداری از به خواب رفتن بدون نزدیک بودن یک نماد اصلی دلبستگی یا خوابیدن دور از خانه.
- کابوس شبانه مکرر در مورد موضوع جدایی.
- شکایات مکرر از علائم جسمی مثل ( سردرد –دلدرد –تهوع ) هنگامی که جدایی از نماد اصلی دلبستگی روی می دهد یا انتظار می رود.
ب) مدت اختلال حداقل چهار هفته
ج) شروع قبل از ۱۸ سالگی
د) اختلال باعث ناراحتی بالینی قابل توجه یا نقص در عملکرد اجتماعی و تحصیلی یا سایر زمینه های مهم عملکرد
ه) اختلال صرفا در طی یک اختلال فراگیر رشد اسکیزوفرنی یا اختلال سیکوتیک روی نمی دهد و در نوجوانان و بزرگسالان با اختلالات پانیک همراه با آگررافوبی بهتر توجیه نمی شود.