مقدمه‌ای بر تاریخچه روانشناسی رشد

هدفی که روانشناسی رشد امروزه به دنبال آن است کاملاً متفاوت با دوران گذشته می‌باشد. امروزه هدف از مطالعه رشد این است که الگویی طبیعی را برای زندگی کودکان و نوجوانان پیدا کرد و امکاناتی برای رشد همه جانبه و شکوفا کردن تمام ظرفیت‌های انسانی آنها فراهم کند. چیزی که در گذشته وجود نداشته و کودک وضعیتی مخالف با این تعاریف را داشتند. بطور مثال در دوران باستان کودکان را به دلایل مختلف از بین می‌بردند تا جایی که کشتن آنها حق قانونی والدین بود و حتی آنها را قربانی خدایان و بتها می‌کردند و یا اینکه آنها را لای دیوارها مدفون می‌کردند. رومیان عقیده داشتند که نوزادی که شکل و اندازه غیر عادی دارد یا بیش از اندازه گریه می‌کند را باید از بین برد و اعراب کودکان خود را زنده‌ به گور می‌کردند و چینی‌ها دختران خود را می‌فروختند. روند پیشرفت این مطالعات بدین صورت بود که در قرون وسطی یعنی قرن ششم تا پانزدهم مردم بر این باور بودند که کودکان به صورت افراد بالغ پیش ساخته اما مینیاتوری به دنیا می‌آیند و به کودک به عنوان مرحله‌ای جداگانه در روند زندگی اهمیت کمی می‌دادند. در عوض بعد از اینکه کودک از نوباوگی سر بر می‌آوردند آنها را به صورت بزرگسالان مینیاتوری که پیش فرم گرفته می‌انگاشتند و یا همان دیدگاه نظریه فرم یافتگی پیشین بر پایه این نظریه برای سده‌های پی در پی بیشتر دانشمندان باور داشتند که یک انسان کوچک و کاملاً شکل گرفته یا هومونکولوس در اسپرم یا در تخم هنگام لقاح جای گرفته در واقع درمان در همان دم آفرینش پیش ساخته شده است و تا هنگام تولد تنها از نظر اندازه جثه رشد می‌کند. این باور تا زمان‌های اخیر چون سده‌های هجدهم میلادی وجود داشت در نقاشی‌های به گونه‌ای تغییر ناپذیر کودکان را با تناسب بدنی و ویژگی‌های چهره افراد بزرگسال تصویر می‌کردند. کودکان تنها به وسیله اندازه خود متمایز می‌شوند (ارین ۱۹۶۰، ص ۳۴).
از نظر اجتماعی نیز با کودکان همچون بزرگسالان رفتار می‌شد. به محض اینکه آنان می‌توانستند راه بروند و گفتگو کنند به اجتماع بزگسالان می‌پیوستند و به کارها و فعالیت‌ آنان مشغول می‌شدند و مانند آنها لباس می‌پوشیدند و در واقع تفاوتی بین کودکان و بزرگسالان قائل نمی‌شدند. برخی قوانین حاکی بر آن بودند که کودکان را از افرادی که با آنها بدرفتاری می‌کردند باید مصون نگاه داشت. با اینکه اطلاعاتی در مورد بی همتایی و دوره‌های رشد جداگانه کودک وجود نداشت، حرفه پزشکی برای مراقبت از آنها آموزش‌های ویژه‌ای را تدارک دیده بود. لازم به ذکر است که دیدگاه پیش ساختگی شاید در ارتباط با خود پسندی افراد بزرگسال بوده چرا که آنان بر این باور بودند که همه زندگی انسان همان شکل و کارکرد زندگی آنان را دارد. این روند تا قرن هفدهم یعنی زمانی که مطالعات جدی‌تر و بر روی کودک آغاز شد ادامه داشت، یوهان آموس کمینیوس، جان لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۴) از محققان قرن هجدهم و ژان ژاک روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲)، جان نیکولاس تتنس (۱۷۳۶-۱۸۰۷) تیومن و فردریک آگوست کاروس (۱۷۷۱-۱۸۰۸) مربوط به قرن هجدهم بودند در قرن نوزدهم روان شناسانی همچون فردریک فروبل (۱۷۸۳-۱۸۵۲) چارلز داروین (۱۸۸۲ –۱۸۰۹)، استانلی هال (۱۹۲۴-۱۸۴۶) ویلهلم پرید فعالیت می‌کردند و بالاخره در قرن بیستم روانشناسانی چون زیگموند فروید (۱۹۳۹ –۱۸۵۶)، جان دیوئی، آرنولد گزل، ژان پیاژه (۱۹۸۰-۱۸۹۶)، جان بی واتسن (۱۸۷۸-۱۹۵۸)، آلفرد بینه و سیمون تحقیقات تجربی و علمی بیشتری درباره رشد جسمانی و روانی کودک انجام دادند.
در این تحقیق بر روی نظریات یکی از روانشناسان بزرگ قرن و پایه گذار اصلی نظریه روانکاوی یعنی زیگموند فروید بحث شده است

اهداف مطالعه روانشناسی

مطالعه روانشناسی رشد سه هدف اصلی را دنبال می‌کند. اولین هدف درک تغییرات همگانی است. یعنی تغییراتی که در همه کودکان به طور یکسان ایجاد می‌شود و همه از یک الگوی منظم و با ثباتی پیروی می‌کند. بطور مثال اکثر کودکان در سیزده ماهگی بدون کمک می‌توانند راه بروند. البته لازم به ذکر است در این الگوی منظم رشدی از متغیر محیط و اجتماعی که در آن زندگی می‌کنند صرف نظر شده، دومین هدف از مطالعه رشد توضیح تفاوت‌های فردی می‌باشد. بطور مثال بعضی از نوزادان به محض دور شدن با گریه واکنش نشان می‌دهند یا بعضی دیگر سرگرم بازی می‌شوند و سومین هدف این است که بفهمیم چگونه رفتار کودکان تحت تأثیر محیط یا موقعیت قرار می‌گیرند منظور از محیط علاوه بر خانواده و جامعه، محله، گروه فرهنگی یا گروه اجتماعی –اقتصادی، مدرسه، و … را نیز شامل می‌شود.
ممکن است در مدرسه نوجوانی که مشغول به تحصیل می‌باشد، همسالانش همه از مواد مخدر استفاده کنند. در نتیجه این نوجوان گرایش بیشتری به مواد مخدر پیدا خواهد کرد تا دیگر همسالانش.

مروری به زندگی زیگموند فروید

فروید در سال ۱۸۵۶ در شهر فرایبرگ واقع در ایالت موراویا (که حالا قسمتی از کشور چکسلواکی است) به دنیا آمد. او نخستین فرزند یک مادر بیست ساله و یک پدر چهل ساله بود. خانواده فروید به دلیل مشکلات مالی یکبار به لایپزیگ و یک بار هم به وین مهاجرت کردند. در این هنگام فروید چهار ساله بود تا یکسال پیش از مرگ خود در وین زیست، فروید در کودکی شاگردی درخشان بود و به دلیل علائق ذهنی گوناگون در زمان تصمیم‌گیری برای گزینش رشته دچار اشکال شد. سرانجام وی تحصیلات خود را در وین در رشته پزشکی در سال ۱۸۸۱ به پایان رساند و در زمینه اعصاب تخصص یافت. وی برای تکمیل تحصیلات خود و دستیابی به جدیدترین روش‌های درمانگری عصر خود به مراکز بزرگ علمی فرانسه از جمله آزمایشگاه شارکو رفت. او در این آزمایشگاه مطالعاتی را بر روی بیماران هیستری انجام داد و همین مطالعات بود که بعدها به مدت سرآغازی برای خدمات بزرگ فروید در آمد. او از طریق هیپنوتیزم و تداعی آزاد توانست بیماران زیادی را که دچار هیستری بودند را درمان کند. بجز این فروید در نانسی روش‌های تلقینی «لیه بو» و «برنهایم» را مشاهده کرد.
سپس به وین بازگشت و به کار قبلی خود یعنی آسیب شناسی عصبی ادامه داد. وی در کتاب روش‌های تلقین و خود انگیزی به کمک همکارش برویر به ابداع روش جدیدی در درمانگری دست زد و آنرا روان تحلیل‌گری نام نهاد. در حقیقت اصل این روش بر جریان روان‌ پالایشگری مبتنی است و عبارت است از باز آوردن هیجان‌های سرکوب شده به سطح هوشیاری آزادسازی آنها از راه پالایش. فروید این روش را به خاطر برخی از پیامدهای نامساعد روش هیپنوتیزم و دیگر آنکه روش برای همه عموم مناسب نیست جایگزین کرد. در واقع او با روش تداعی آزاد به بیمار توصیه می‌نمود، افکار خود را باز بگذارد و هر چیز را همانطور که روی می‌دهد یعنی بدون کوشش برای منظم کردن و سانسور افکار خود بیان کند.
برویر و فروید با یکدیگر کتابی به نام مطالعاتی درباره هیستری در سال ۱۸۹۵ منتشر کردند که تبدیل به نخستین کار کلاسیک در نظریه روانکاوی گردید. اما از آن پس برویر بخاطر جهتی که این پژوهش در بر گرفته بود از فروید جدا شد تا او به تنهائی درباره این موضوع جدید به پژوهش بپردازد. فروید در طول پژوهش‌های خود را کاملاً تنها حس کرد و نوشت که گاهی می‌ترسید راه تحقیق و اعتماد به نفس خود را از دست بدهد چرا که عده بسیاری از دانشمندان و اطرافیانش با نظریات وی به مخالفت پرداختند تا حدی که اعتقاد داشتند فروید چنان فرقی با یک فرد منحرف دیوانه جنسی ندارد.
در حدود سال ۱۹۰۱ یعنی زمانی که فروید ۴۵ ساله شده بود از انزوای علمی بیرون آمد و به پژوهش‌هایش ادامه داد. در سال ۱۹۰۵ گروهی از همکاران فروید در وین و دانشمندانی از دیگر کشورهای جهان از آن میان (جونز) از انگلستان و یونگ و بلولر از سوئیس بهمراه آلفرد و آدلر و تعدادی از دانشمندان و نویسندگان جوان به وی پیوستند و تعداد طرفداران فروید در اولین کنگره بین‌المللی روان تحلیل‌گری که در سالترزبورگ تشکیل گردیده به ۴۲ نفر سید و در سال ۱۹۱۰ نخستین انجمین روان تحلیل‌گری که ریاست انرا «یونگ» عهده‌دار گردید بیان گذارده شد. در همین زمان فروید به دعوت «استانلی هال» برای دیدار از دانشگاه «کلارک» پاسخ مثبت داد و این نخستین گام در راه پذیرفته شدن رسمی جنبش روان تحلیل‌گری در جهان بود.
اما در بین سال‌های ۱۹۱۱ و ۱۹۱۴ سه نفر از همکاران مهم فروید یعنی «آدلر و استکل و یونگ» به دلیل اختلاف نظر از جنبش فروید کناره‌گیری کردند. در سال ۱۹۳۳ نازی‌هایی که اطریش را اشغال کرده بودند کتاب‌های فروید را به آتش کشیدند و او سپس در سال ۱۹۳۸ به لندن مهاجرت کرد و در آن شهر آخرین سال زندگی خود را پس از شانزده سال احتضار و تحمل رنج ۳۲ عمل جراحی علیه سرطان سپری کرد. سپس وی در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ در سن ۸۳ سالگی در لندن در گذشت وی تا یکماه قبل از مرگ به فعالیت علمی خود ادامه داد.

نظریه تحلیل روانی

در شد نوجوانی از دیدگاه فرویدبنظر فروید هدف از رشد، کنترل هیجانات و انگیزه‌هاست. به نظر وی فرد رشد یافته باید از تضادهایی که در کودکی برای او به وجود آمده تا حدی آزاد باشد. یعنی بتواند دیگری را دوست داشته باشد و از ارتباط داشتن با افراد جامعه کاملاً لذت ببرد. در نظریه فروید طبیعت آدمی به صورت متفاوت از پیش مطرح شود. در این نظریه فرد تحت تأثیر انگیزشها و تعارضات عمدتاً نا آگاهانه است و شخصیت فرد بر اساس تجربه‌های اولیه زندگی او شکل می‌گیرد، در نتیجه در این مقاله ما بر روی مراحل روانی –جنسی بحث خواهیم کرد. بنظر فروید جریان رشد از مراحل مختلفی می‌گذرد و تحول غریزه عمومی جنسی رشد را سازمان می‌دهد. همراه با این عریزه انرژی آن (لیبیدو) بتدریج از قسمتی از بدن به قسمت دیگر منتقل می‌شود و در هر یک از این انتقال‌ها یک مرحله جدید روانی –جنسی بروز می‌کند. زنجیره شکل گیری این مراحل بسیار تدریجی است مراحل پی در پی (مراحل دهانی، معقدی، فرجی یا احلیلی) اثراتی از خود بجای می‌گذارند که در قالب قشرهایی سازمان‌دهی می‌شوند. در واقع هیچ مرحله‌ای بطور خالص پشت سر گذاشته نمی‌شود اما می‌توان شاهد توالی موضوع‌هایی بود که در هر مرحله بر موضوعات دیگر غلبه دارند. موضوع‌های تثبیت شده‌ای که واپس روی‌های احتمالی بعدی با آنها همگرا خواهند شد. در نظریه‌های روانکاوی هر کدام از این مراحل انتقال تغییر مرحله قبل نیست بلکه مرحله‌ای جدید است که در دوره‌های خاصی از زندگی اتفاق می‌افتد و مرحله قبل فقط شرط لازم برای مرحله بعد است یعنی هر مرحله در سلسله مراتب رشد کودک چنان ثبت شده که در زمان معین و تحت شرایط مناسب محیطی تحقق می‌یابد. تجربه‌های ناخوشایند هر مرحله نیز باعث تثبیت کودک در آن مرحله می‌شود و مشکلاتی را برای او به بار می‌آورد.
البته در اینجا لازم به ذکر است که به عقیده فروید مفهوم جنسی فقط شامل آمزش جنسی نیست بلکه عملاً شامل هر چیزی می‌شود که بتواند از تجسمی ایجاد کند. در دوران کودکی، به ویژه احساسات جنسی خیلی عمومی و پراکنده است. احساسات جنسی می‌تواند در شمول فعالیت‌هایی از قبیل مکیدن بخاطر لذت بردن، استمناء میل به نمایش بدن خود به دیگران یا نگریس به بدن افراد دیگر، عمل تخلیه یا نگاه داشتن مدفوع در معقد، انجام حرکات بدنی از قبیل جنبیدن و تکان خوردن و حتی اعمال قساوت‌آمیز و خشن مانند نیشگان گرفتن یا گاز گرفتن، قرار بگیرد. حال به توضیح هر کدام از مراحل می‌پردازیم.

۱) مرحله اول: مرحله دهانی

این مرحله از هنگام تولد تا یک سالگی کودک را شامل می‌شود و بطور کلی این یک سال صرف گرفتن می‌شود مثل گرفتن غذا مثل شیر و نیز گرفتن اطلاعات به معنای کلی کلمه. تا حدی که فروید می‌گوید: اگر کودک شیرخوار می‌توانست فکر خود را بیان کند بی شک اعتراف می‌کرد که پستان مادر مهمترین چیز در زندگی است البته مکیدن عملی حیاتی برای تغذیه کودک باشد ولی فروید معتقد است که مکیدن به نوبه خود باعث لذت هم می‌شود. به همین جهت کودکان شیرخوار زمانی هم که گرسنه نیستند انگشت شصت خود و اشیاء دیگر را می‌مکند. فروید این مکیدن برای لذت بردن را خود شهوتی یا اطفاء شهوت به وسیله خومد نامیده است. هنگامیکه کودکان شیرخوار شصت‌های خود را می‌مکد در واقع تکانه‌های خود را متوجه افراد دیگر نمی‌کنند بلکه به وسیله بدن خود ارضاء می‌شود. نواحی شهوتزائی که در این مرحله در شمار اعضاء و کنش‌هایی هستند که در رابطه با جنبه دهانی‌اند و سرچشمه کشاننده‌ای محسوب می‌شوند عبارتند از چهار راه فضایی –هضمی تا معده و ششها سپس اعضای تولید صورت و در نتیجه گفتار و نیز اعضای حواس که شامل چشائی، بینایی و بویائی چشم و بینایی که همه اینها در عبارت ناحیه دهانی –لبی خلاصه می‌شوند. البته لازم به ذکر است که منظور از (چشم و بینائی) اصطلاحاً یعنی بلعیدن با چشم.
لامسه و پوست نیز به گستره دهانی تعلق دارند. کسانی که همواره زیاد گرمشان می‌شود یا زیاد سردشان می‌شود کسانی که اختلالات پوستی روان –تنی دارند یا ساده‌تر از آن کسانی که در حرکات عاشقانه بیش از حد نسبت به ملامسه نواحی پوستی دور از نواحی تناسلی حساس‌اند همه از لحاظ جنبه دهانی گاه بسیار قوی هستند. در واقع نباید فراموش کرد که این نخستین سال، زمانی است که کودک نه تنها بیش از هر دوره دیگری نسبت به غذا حساس است بلکه نسبت به تمام نوازش‌ها، بوسه‌ها، تن بوسه‌ها و قلقلک‌هایی که معمولاً مادری مهربان نثار کودک می‌کند نیز حساس است. موضوع کشاننده یا شیئ که مبنی میل جنسی کودک شیر خوار است پستان به دهان گرفتن است و در این رابطه به سرعت لذت دهانی بر تغذیه تکیه می‌زند کودک با بلعیدن شیء خود را با آن یکپارچه می‌کند و این ادخال‌های ابتدائی است که نمونه بارز همسانسازی‌ها و درون فکنی‌های بعد را فراهم می‌آورد.
فروید برای آنکه نشان دهد کودکان شیرخوار در این مرحله تا چه اندازه محصور در بدن خویش‌اند، بر روی بنیه خود شهوتی مرحله دهانی رشد تأکید کرده. چرا که فروید هم مانند پیاژه معتقد است که طی شش ماه اول زندگی دنای کودکان بدون شیء می‌باشد. بدین معنی که کودک در این مرحله هنوز مفهومی برای آدمیان یا چیزهایی که با لذت و فی نفسه وجود داشته باشد (یعنی جدا از کودک) ندارد. فروید این وضعیت ابتدائی بدون شی را بعنوان «خودشیفتگی اولیه» Primary narcissismتوصیف کرده است به گفته فروید وضعیت خود شیفتگی اساسی خود است یعنی هنگامی که کودک احساس گرمی و رضایت می‌کند و مطلقاً علاقه و توجهی به دنیای خارج ندارد.
مرحله دهانی به دو بخش تقسیم می‌شود. بخش اول شامل نخستین یا وابستگی لمسی که شش ماه اول زندگی را پوشش می‌دهد و به منزله زیر مرحله جذب فعل پذیراند و پیش دو سو گراینه است. بدین معنا که هنوز پستان نمی‌تواند به منزله هم خوب و هم بد یعنی هم رضایت بخش و هم ناکام کننده در نظر گرفته شود. این همان مرحله واقعی «فروید» است که خود آن را به مرحله خود دوست دارانه نخستین و مرحله اتکائی تقسیم کرده است. از طرفی دیگر کودک شیرخوار آغاز به یافتن مفهومی از دیگران به ویژه مادران بعنوان یک شخص لازم و جداگانه می‌کند. آنان در صورتی که مادر از حضورشان برود یا با فرد غریبه‌ای به جای مادر روبرو گردند دچار اضطراب می‌شوند.
بخش دوم شش ماه دوم اولین سال زندگی کودک را پوشش می‌دهد. نمو دندانها و تمایل به گاز گرفتن در حال رشد می‌باشد این مرحله دارای خصیصه دهانی آزاد گرانه است و در «آن کشاننده‌های در آدمخواری جلوه برونی بخود می‌گیرند.» کارل آبراهام می‌گوید: «در همین موقع است که در کودک به طور مبهمی این اندیشه پیدا می‌شود که این خود اوست که با اصرارش در گاز گرفتن و بلعیدن می‌تواند مادر را از خود براند و دور کند بدین صورت که مکیدن با یک فعالیت گاز گرفتن که وابسته به نخستین دندان‌هاست تکمیل می‌شود یعنی اینکه نیش زدن دندان‌ها به دردهائی منتهی می‌گردد که لذت دهانی را بر اثر مکیدن‌ها و تمایل به لمس لثه‌ها تشدید می‌کنند و در آخر ذکر این نکته لازم است که فروید معتقد است اگر ما در مرحله دهانی تثبیت شده باشیم یعنی اینکه ذهنمان دچار استقبال فکری بهمراه لذت و موضوعات مرتبط به مرحله دهانی باشد، ممکن است ذهن ما دائماً به غذا مشغول باشد یا دریابیم که آن زمان که در کار جویدن یا مکیدن اشیائی مانند مداد هستیم بهتر می‌توانیم کار کنیم، یا از فعالیت‌های جنسی دهانی بیشترین لذت را ببریم یاد خود را معتاد به سیگار یا نوشیدن بیابیم که تا حدودی به دلیل لذت دهانی ناشی از آنهاست و از طرف دیگر اگر نیازهای دهانی بطور مناسب بر آورده نشود هم با فرد عادت‌هایی چون شصت مکیدن، ناخن جویدن، مواد جویدن را در کودکی و پرخوری و سیگار کشیدن را در دوران دوری زندگی پرورش خواهد داد.

مرحله دوم: مرحله معقدی

تقریباً بین سن یکسال و نیمگی تا سه سالگی، وضعیت روابط بین والدین و کودک تغییر می‌کند. بدین ترتیب که در حدود ۱۸ ماهگی از کودک درخواست جدیدی یعنی آموزش آداب توالت رفتن می‌شود (Toila Training) تا قبل از این دوره سنی والدین بودند که سر تسلیم در برابر نیازهای کودکان فرود می‌آورند ولی حالا کودک در وضعیت جدیدی قرار گرفته و اوست که باید سر تسلیم در برابر والدین فرود بیاورند. در این دوه لیبد و بر ناحیه معقد متمرکز می‌شود و کانون علائق جنسی کودک می‌شود. نواحی شهوتزائی که در این مرحله غلبه دارد، ناحیه معقد تمام مخاط هضمی، ماورای معده حرکات روده بزرگ در غشاهای مخاطی ناحیه معقد است. پس تنها یک کشش محض مربوط به یک سوراخ نیست وانگهی این سوراخ به فرانسوی ماهیچه‌ای حلقوی (اسفنکترها) و جدارهای هضمی و تا مجموعه دستگاه عضلانی گسترش می‌یابد. در این مرحله کودکان بر عضلات اسفنکتر خود کنترل پیدا می‌کنند و گاهی می‌آموزند که تا آخرین لحظه جلوی حرکات روده‌ها را بگیرند تا به این ترتیب فشار وارد که بر ناحیه مقد زیادتر شود بر لذت دفع و رهاسازی نهایی مدفوع افزوده گردد.
البته موضوع کشاننده دیگری که وجود دارد عبارت است از خود مدفوع به گفته فروید کودکان عموماً به محصول دست خود (یعنی مدفوع) توجه نشان می‌دهند و از دستمالی کردن و مالیدن آن به در و دیوار لذت می‌برند. تنها عده کمی از والدین حاضر می‌شوند که به کودکان خود اجازه دهند که مدفوع خود را دستمالی و با آن بازی می‌کنند. اکثر والدین به عنوان افراد خوب اجتماعی شده، نوعی تنفر و بیزای در قبال مواد معقدی حس می‌کنند و کاری می‌کنند که کودکان هم به زودی همان احساس را پیدا کنند. به همین جهت والدین همین که بچه‌ها آمادگی پیدا کردند، یا شاید هم زودتر از ان تمرین نظافت و ادب توالت را برای کودکان آغاز می‌کنند. فروید معتقد بود که تجربه آموزش آداب توالت رفتن در مدت مرحله مقعی تأخیر مهمی بر رشد شخصیت دارد چرا که با آموزش این آداب کودک باید یاد بگیرد لذت تخلیه را به تأخیر اندازد و برای اولین مرتبه ارضای تکانه غریزی با تلاش والدین در تنظیم زمان و مکان تخلیه تداخل می‌کند. در این دوره کودک مدفوع خود را به منزله جزئی از خود می‌داند که می‌توان آن را بیرون بداند یا نگهدارد و از این امر بعنوان یک وسیله مبادله با بزرگسال استفاده می‌کند و بنا به اینکه متوجه می‌شود که نسبت نگاه داشتن یا بیرون راندن مدفوع مورد توجه والدین می‌گیرد و والدین به آن حساسیت نشان می‌دهند از آن بعنوان سلاحی که می‌تواند از آن علیه والدین بجنگد، استفاده می‌کند. کودک بر چزی کنترل دارد و می‌تواند انتخاب کند که از درخواست‌های والدین پیروی کند یا نکند. اگر آموزش آداب تولات رفتن خوب پیش نرود و اگر کودک در این یادگیری مشکل داشته باشد یا والدین بیش از حد در این مورد اصرار داشته باشند کودک به یکی از دو شیوه آزارگر طرد کننده یا آزارپذیر را در بر می‌گیرد خود شهوت گرائی مبتنی بر خود و دوستداری محرز است اما رنگ ابعاد آزارگرانه به خود می‌گیرد. بدین معنا که در زمان و مکانی که مورد تأیید والدین نیست و بعنوان یک مبارزه طلبی با بزرگسالان عمل تخلیه را انجام می‌دهد. بنابراین از تلاش آنها برای تنظیم نمودن تخلیه سرپیچی می‌کند. اگر کودک این عمل داروئی رضایت بخش در کاهش ناکامی بداند و غالباً از آن استفاده کند. در این صورت امکان دارد شخصیت پرخاشگر معقدی را رشد دهد. از نظر فروید این پایه‌ی برای خیلی از اشکال رفتار خصمانه و آزادگرانه از جمله بیرحمی، سنگدلی، ویرانگری و قشقرق می‌باشد. چنین شخصی مستعد آشفته و نامرتب بودن می‌باشد و افراد دیگر را اشیایی می‌داند که در تصاحب اوست. در اخر ذکر این موضوع هم حائز اهمیت است که بنا با اهمیتی که بزرگسالان به مدفوع کودک می‌دهد و آنرا با ارزش می‌پندارند، کودک ترجیح می‌دهد که آنرا به جای دادن دیگران برای خود نگهدارد و از آن بعنوان هدیه‌ای برای نشان دادن محبت خویش و یا نگهداری از آن به عنوان یک رفتار خصومت آمیز استفاده کند.
در شیوه دوم یعنی آزارپذیر نگهدارنده که شش ماه چهارم زندگی را در بر می‌گیرد لذت اصلی متوجه نگهداری مدفوع است پر بودن دوره کوچک بموجب ایجاد احساس لذت در کودک می‌شود و می‌تواند شیوه موفقیت آمیز دیگری برای دستکاری والدین باشد. امکان دارد اگر کودک چندین روز را بدون فعالیت روده‌ای سپری کند، والدین نگران شوند بنابراین کودک روش جدیدی را برای جلب توجه و محبت والدین کشف می‌کند. این رفتار پایه‌ای است برای رشد شخصیت نگهدارنده معقدی.
چنین شخصی لجباز و خسیس است، چیزها را ذخیره یا احتکار می‌کند زیرا احساس امنیت به آنچه که ذخیره و تملک شده و به ترتیبی که دارایی و دیگر جنبه‌های زندگی نگهداری شده است بستگی دارد. چنین شخصی آمادگی سخت گیر بودن به صورتی وسواسی منظم بودن، لجوج و یکدنده بودن بیش از اندازه با وجدان بودن را دارد. گفته شده که این مرحله نخستین کشف لذت خود شهوتگرای آزادپذیر است. اصطلاح آزارپذیر در اینجا به معنای این است که با من کاری بکن ولی آنچه مسلم این است که مرحله نخستین کشف لذت خود شهوتگرای آزادپذیر است. اصطلاح آزارپذیر در اینجا به معنای این است که تمرین نظافت و توالت احتمالاً نزد کودک آن اندازه خشم و ترس بر می‌انگیزد که برای ایجاد درجه‌ای از تثبیت در او کافی می‌باشد و او را به سوی «دفع کنندگی معقدی» و یا «وسواس معقدی» سواق خواهد داد.

مرحله سوم: مرحله احلیلی

در حدود سنین سه تا شش سالگی کودک وارد مرحله احلیلی یا ادوپیی می‌شود. زمانی که تمرکز لذت از معقد به اندام‌های تناسلی منتقل می‌شود و کودک دوباره با بنودی بین تکانهای نهاد و درخواست‌های جامعه که در انتظارات والدین شده است مواجه می‌گردد. این مرحله متمرکز بر مسئله وابسته به فقدان یا حضور احلیل است که تقریباً به سومین سال زندگی پوشش می‌دهد و به یک معنا مرحله اثبات خود نیز هست. در این مرحله که آخرین مرحله پیش‌تناسلی یا مراحل کودکی است کودکان علاقه قابل توجهی به کاوش و دستکاری آلت تناسلی خود و هم بازی‌هایشان نشان می‌دهند. لذت ناشی از ناحیه تناسلی نه تنها از طریق رفتارهایی نظیر استمناء بدست می‌آید که از طریق خیال‌پردازی نیز حاصل می‌گردد. کودک درباره تولد و درباره اینکه چرا پسرها دارای آلت تناسلی مردانه هستند و دختران فاقد آن می‌باشند کنجکاو می‌شود. در واقع هنوز برای کودک یک جنس بیشتر وجود ندارد و آن هم در قالب نوعی که دارای احلیل است دیده می‌شود. کودک آرام آرام در راه شناخت این واقعیت عضوی احلیل گام بر‌می‌دارد و درباره وجود یا عدم وجود آن در خود و در دیگران سوال‌هایی برای خویش مطرح می‌سازد. امکان دارد کودک درباره درخواست‌ ازدواج با والد جنس مخالف نیز صحبت کند.
قبل از اینکه وارد مبحث عقده ادیب برای پسران و دختران شویم توضیحی مختصر در مورد عامل کشاننده در این مرحله می‌دهیم. عامل کشاننده در اینجا مجرای ادرار است همراه با لذت مضاعف ادرار کردن و نگهداشتن ادرار. این لذت که در آغاز خود شهوت گراست بعداً راه ارتباط با موضوع‌ها را در پیش می‌گیرد. به عنوان مثال خیال ادرار کردن روی دیگران و حال آنکه ادرار بی اختیاری می‌تواند به دنبال خود شهوت‌گرائی پایه، معادل یک ارزش استمنائی ناهشیار تلقی شود. از طرفی لذت ادرار کردن در هر دو جنس دارای معنای احلیلی است و از طرف دیگر ممکن است معنای «رها کردن ادرار» را داشته باشد یعنی لذتی فعل‌پذیر که از تسلیم و از دست دادن کنترل و مهار نکردن حاصل می‌شود.

عقده ادیپ

عقده ادیپ گروه اصلی ساخت گرده خانوادگی و تمام جامعه بشری است چرا که در بردارنده ممنوعیت زنا با محارم است. بحران ادیپی در پسر بچه زمانی شروع می‌شود که پسر بچه توجه به آلت جنسی خود را آغاز می‌کند. به گفته فروید این عضو به سادگی تحریک پذیر و تغییر پذیر و از نظر ادراک‌های حسی بسیار غنی است، کنجکاوی کودک را بر می‌انگیزد پسر بچه می‌خواهد آلت جنسی خود را با دیگر افراد مذکر و جانوران نر مقایسه کند و می‌کوشد آلت جنسی دختران و زنان را هم ببیند. در ضمن ممکن است از نمایش آلت تناسلی خود لذت ببرد و بطور کلی‌تر درباره نقشی که ممکن است به عنوان یک فرد بالغ از نظر جنسی ایفا کند تصوراتی نماید. این مرحله نقش اساسی در تشکیل فرا من و آرمان من به عهده دارد. «فروید» این داده مهم را در جریان خود تحلیل‌گری خویش کشف کرده است. او در جریان این خود تحلیل‌گری دریافت هاست که در دوره‌ای از کودکی وی لیبیدوی او به «ماترم» رو آورده است. Matermکلمه لاتینی شده مادر در متون فروید می‌باشد. در عقده ادیپ ما در هدف عشق پسر بچه واقع می‌شود. او تجربیات و خیالبافی‌ها را آغاز می‌کند که در آن‌ها شخص او به صورت یک فرد مذکور مهاجم و قهرمان ظاهر می‌شود و عموماً تمایلات جنسی خود را به نخستین فرد محبوبش یعنی مادر اشکار می‌کند. او ممکن است شروع به بوسیدن مادر به نحو پرخاشگرانه کند و یا تصور کند با مار خود ازدواج می‌کند. با این حال پسر مانعی بر سر راهش می‌بیند، یعنی پدر کسی که پسر او را یک تهدید و رقیب در نظر می‌گیرد. وی متوجه می‌شود که پدر رابطه مخصوصی دارد که به او اجازه شرکت کردن در آن را ندارد. او می‌بیند که پدر هر وقت که بخواهد مادر را می‌بوسد و در آغوش می‌گیرد و تمام شب را با او می‌خوابد و با او هر کاری را که بزرگسالان شبها انجام می‌دهند می‌کند. در نتیجه به پدر حسادت می‌کند و خصومت می‌ورزد. بدن ترتیب خطوط عقده ادیپ ترسیم می‌شود که در آن پسر بچه پدر را به عنوان رقیبی برای عشق و عاطفه مادر می‌بیند. خود فروید نیز در همان زمان در خود حسادتی در تعارض با محبت نسبت به پدر احساس می‌کرد. ولی در حین همین رقابت با پدر و تمایل پسر بچه به اینکه جای پدرش را بگیرد ترس از مورد انتقام و آسیب رساندن وجود دارد. او ترس خود را از پدرش در قالب تناسلی تفسیر می‌کند و از آن می‌ترسد که پدرش آلت او را قطع کند، بنابراین اضطراب اختگی شروع می‌شود. البته او پدر خود را دوست دارد و به وی نیازمند است.
پسر بچه به طور نوعی موفق می‌شود به کمک یک رشته روشهای دفاعی عقده ادیپ را حل کند. او از راه وا پس زدن امیال جنسی خود به مادر را در نا خودآگاه خویش دفع می‌کند. البته او هنوز به مادر خود عشق می‌ورزد اما او اکنون فقط عشق قابل پذیرش از نظر اجتماعی و تصعید شده، یک عشق آلی و خالص را می‌پذیرد.
سپس پسر به جای اینکه با پدرش بجنگد با او همانندسازی می‌کنند و بیسشتر شبیه او می‌شود و به اینطریق نیابتاً از این که یک مرد بزرگ شده است هم لذت می‌برد و همچنین او فوق من را در خود دروسازی می‌کند تا از این طریق پاسبانی برای غدغن‌های اخلاقی، انگیزه‌ها و تماناهای خطرناک سازد. احساساتی که ادیپالی بعد از سرکوب شدن یکبار دیگر در دوران بلوغ در دو زمینه رقابت و عشق ظاهر می‌شود و تأکید نیرومندی بر زندگی فرد بزرگسال اعمال می‌نماید. بد نیست در آخر به این نکته هم اشاره کنیم که نام ادیپ از افسانه یونانی که «در نمایش اودیپوس رکس نوشته سوفوکلس در قرون پنجم قبل از میلاد توصیف شده گرفتار شده است.» در این داستان ادیپ جوان پدرش را می‌کشد و با مادرش ازدواج می‌کند بدون آنکه در آن زمان بداند آنها چه کسانی هستند.

عقده الکترا

بحران ادبپی در دختر بچه از حدود ۵ سالگی شروع می‌شود او در همین سن و سال از مادر خود مأیوس می‌شود. از آنجائیکه دیگر مانند اوقاتی که کوچکتر بود به وی رسیدگی و محبت نمی‌کند احساس محدودیت می‌نماید و اگر بچه‌های جدیدی به دنیا بیایند او از توجه مادر به آنان رنجیده و متغیر می‌شود از این گذشته خشم و غضب او در نتیجه قدغن‌های مادر از قبیل منع استمناء افزایش می‌یابد. سرانجام ناراحت کننده‌تر از هر چیز این است که او در می‌یابد که فاقد آلت رجولیت است، واقعیتی که دختر بچه به علت آن مادر خود را که او را تا این اندازه ناقص به دنیا فرستاده است متهم می‌کند و مورد سرزنش قرار می‌دهد. در نتیجه عشق به مادرش کمتر می شود و پدر به هدف عشق جدید تبدیل خواهد. لازم به ذکر است که دختر بچه‌ها هم قبل از این مرحله به مادر خود عشق می‌ورزند چرا که او نخستین منبع غذا، محبت و امنیت در دوره طفولیت است.
ولی بالاخره دختر بچه غرور و سرافرازی زنانه خود را با دیگر بدست می‌اورد و آن موقعی است که آغاز به درک و قدردانی از توجه پدر به خود می‌کند و نسبت به پدرش رشک می‌برد و عشق خود را به او منتقل می‌سازد. زیرا پدر دارای اندام جنسی بسیار با ارزشی است. بنابراین دختر آنچه را که فروید رشد آلت مردی می‌خواند و به وجود می‌آورد نظیر اضطراب اختگی پسر، دختر معتقد است که آلت مردانه‌اش را از دست داده و پسر می‌ترسد که آنرا از دست بدهد. با این حال دختر بچه شروع به خیالبافی رمانتیک در مورد خود و پدرش می‌کند. در ابتدا افکار او شامل تمنای مبهم برای داشت آلت رجولیت پدر است اما این فکر بزودی عوض می‌شود و تبدیل به آروزی داشتن یک کودک و تقدیم آن بعنوان یک هدیه به پدر است. در این دوره دختر بچه مادر خود را همانند پدر برای پسر، رقیبی عشقی برای خود می‌بیند، حداکثر می‌بیند کارهایی از قبیل در آغوش گرفتن پدر، خوابیدن با او و اینکه خود را به او بچسباند را نمی‌تواند انجام دهد ولیکن مادر قادر است همه این کارها را بکند. بنا به گفته فروید می‌توان اسم چنین موقعیت ادیپی را عقده الکترا گذاشت. فروید اعلام کرد عقده الکترا می‌تواند هرگز بصورت کامل حل نشود و لیکن وی معتقد است که انگیزه دختر برای حل این مشکل بخاطر ترس از دست دادن محبت والدین می‌باشد. چرا که ترسی از اخته شدن ندارد. زیرا او آلت رجولیتی ندارد که از دست بدهد. بدین ترتیب دختر بچه قبل از هر چیز آرزوهای خود را در مورد زنا با محارم واپس می‌زند، خود را با مادر همانند می‌سازد و یک فوق من ضعیفتری نسبت به پسر بچه برای محافظت خویش در برابر انگیزه‌ها و آرزوهای ممنوع تشکیل می‌دهد. فروید درباره چگونگی این اتفاق مطلب دقی و روشنی را نسبت به همانند سازی پسر به پدرش اظهار نکرده است.
بنا به اینکه تجربیات ادیپی دختر بچه با پسر بچه متفاوت است احتمالاً نتایج آن در آینده نیز متفاوت خواهد بود و چون دختر بچه نیاز کمتری به حل کردن بحران ادیپی دارد به همین جهت تمایلات ادیپی او بعدها در زندگی می‌تواند آشکارتر باشد.
کلمه الکترا نیز هممانند ادیپ از اسطوره‌های یونانی گرفته شده در این اسطوره الکترا برادرش را برای کشتن مادر و مردی که عاشق مادرشان بوده و قبلاً پدر الکترا را کشته بود وسوسه نمود.

مرحله چهارم: مرحله نهفتگی

این مرحله از حدود شش سالگی تا یازده سالگی کودک را پوشش می‌دهد. کودک با برقراری دفاع‌های نیرومند بر علیه طوفانها و فشارهای روانی مراحل دهانی، معقدی و احساس‌های ادیپی وارد مرحله کمون یا همان نهفتگی می‌شود. این مرحله به منزله مرحله استراحت و تحکیم و مواضعی است که کودک بدست آورده. غریزه جنسی نا فعال است و خیالبافی‌ها به شدت واپس زده شده و در ناخودآگاه جای گرفته. کدک در این دوره موقتا به صورت فعالیت‌های مدرسه، سرگرمی‌ها، ورزش، ایجاد دوستی با اعضای هم جنس و یا فعالیت‌های گذران زندگی در زندگی واقعی، والایش می‌یابد البته این رغبت‌های جدیدی همواره از رغبت‌های جنسی مشتق گردیده‌اند نکته اصلی این مرحله وسواسی شدن شخصیت است که مورد بهره‌کشی تربیت قرار می‌گیرد و پذیرش ریتم‌های منظم، انضباط دقیق‌تر، اطاعت از قواعد و دستورات را در کودک هموار می‌سازد. این وسواسی شدن یا گرایش‌های وسواسی بر تشکل‌های واکنشی از نوع نفرت یا شرم استوارند و به کودک اجازه می‌دهند که خود را آرام ارام از تعارض‌های جنسی مراحل قبل رهائی بخشد. از اینجانست که احساس عطوفیت ایثار و حرمت نسبت به والدین در کودک پدیدار می‌گردد. احساسی که با واژگون شدن حرکت‌های پرخاشگرانه نسبت به والد همجنس و فرایند والائی گرائی نسبت به والد جنس مخالف مطابقت دارد.

مرحله پنجم: مرحله تناسلی

آخرین مرحله رشد روانی –جنسی یعنی مرحله تناسلی در دوره بلوغ جنسی شروع می‌شود. به هنگام بلوغ که در دختران در حدود یازده سالگی و در پسران در حدود ۱۳ سالگی آغاز می‌شود انرژی جنسی با نیرویی زیاد شروع به فعالیت می‌کند و دفاع‌های مستقر را تهدید به فروپاشی می‌کند. یکبار دیگر احساسات ادیپال تهدید به منظور در خود آگاه می‌کند و این بار فرد جوان به اندازه کافی بزرگ هست که بتواند این احساسات را در عالم واقع به مرحله انجام برساند. این مرحله بحرانی است که به صورت بحران نوجوانی معمولاً بصورت ناگهانی به مرحله نهفتگی پایان می‌بخشد. اگر تثبیت مهمی در مرحله نخستین رشد رخ نداده باشد امکان دارد فرد زندگی بهنجاری را ادامه بدهد چرا که فروید بر اهمیت سال‌های نخستین بخصوص پنج سال اول زندگی در تعیین شخصیت بزرگسال تأکید می‌ورزید. باید افزود که نوجوانی به یک معنی آخرین بخت ارتجالی فرد برای ترمیم شکست‌های دوره ادیپی است به گفته فروید از زمان بلوغ به بعد وظیفه عمده فرد آزادسازی خود از قید والدین است بدین معنا که پسر وابستگی به مادر و دختر وابستگی به پدر را کنار بگذارند و برای خود همسری که متعلق به خودشان باشد بیابند. در عین حال فروید خاطر نشان کرد که رهایی از وابستگی هیچگاه آسان بدست نمی‌آید چرا که ما در طی سالیان متمادی وابستگی‌های نیرومندی با والدین خود بنا نهاده‌ایم و جداسازی عاطفی از آنان برای ما رنج آور است. برای اکثریت ما هدف استقلال واقعی هیچگاه بطور کامل حاصل نمی‌شود.

بررسی انتقادات و نظرات وارد بر نظریه فروید:

انتقادات و نظرات بسیار زیادی بر نظریه‌های مختلف فروید من جمله رشد روانی جنسی، ساختار شخصیت، تداعی آزاد، روش درمان، تصویر وی از انسان و غیره شده است. تمام این موارد کل زندگی آنان را از دیدگاه فروید در بر می‌گیرد ولی این تحقیق بر مبنای تحلیل رشد روانی –جنسی از دوره شیرخوارگی تا نوجوانی شکل گرفته شده است. بدین ترتیب فقط انتقادات و نظرات مربوط به این دوره‌ها مورد بررسی قرار می‌گیرد.
برخی از مهمترین انتقادات به فروید از سوی مردم شناسان است که استدلال کرده‌اند نظریه فروید وابسته به فرهنگ است. در سال‌های ۱۹۲۰ مالینووسکی و عده‌ای دیگر منکر فرضیه فروید درباره عقده ادیب شدند و خاطر نشان کردند آنطور هم که فروید پنداشته است این قضیه جنبه جهانی و همگانی ندارد. مالینووسکی به این مطلب اشاره کرد که آن شکل خانواده که این عقیده بر آن استوار است یعنی مثلث هسته‌ای مادر، پرور فرزند در همه فرهنگ‌ها یافت نمی‌شود.
از دیگر انتقاداتی که به فروید وارد شده از جانب نویسندگانی با سوگیری روانکاوانه همچون کلاراتامپسون و هواداران جدید نهضت آزادی زنان می‌باشد. آنان فروید را متهم کرده‌اند که دیدگاه‌های او در مورد زنان بازتاب دیدگاه‌های ویکتوریائی و ناآزمده خود وی است به گفته تامپسون محدودیت‌های فروید پیش از همه در مفهوم او از غبطه آلت رجولیت آشکار است. تامپسون می‌پذیرد که دختران به پسران حسادت می‌ورزند اما این به آن دلایلی که فروید می‌اندیشید نیست. فروید چنین می‌پنداشت که آرزوی داشتن آلت رجولیت بر پایه یک حقارت واقعی زیست شناختی است، نظری که در واقع با پیش‌داوری اجتماعی او بخوبی جور در می‌آید. تامپسون می‌گوید که غبطه آلت رجولیت در واقع بیشتر یک مسأله فرهنگی است. دختران به این جهت خود را پست‌تر از پسران احساس می‌کنند که از امتیازات مشابه با پسران در یک جامعه مردم سالار محرومند. یعنی آنان فرصت‌هایی برای ماجراجوئی، استقلال و موفقیت محروم هستند. فروید خواسته مشروع زنان را برای برابری اجتماعی نادیده می‌گیرد. نویسندگان همچنین از تعصب فرهنگی فروید در مباحث راجع به حس اخلاقی زنان ایراد گرفته‌اند. فروید اندیشید که دختران چون از اخته شن نمی‌ترسند نیاز کمتری به درون‌سازی یک فوق من نیرومند دارند و به عنوان دلیلی به هیجانی بودن و انعطاف‌پذیری بیشتری که زنان در موضوعات اخلاقی دارند به عنوان شاهد اشاره می‌کند. منتقدان او معتقدند که چنین مشاهداتی تنها کلیشه‌های فرهنگی خود او را منعکس می‌کنند.
اریکسون نیز بر خلاف فروید خاطر نشان ساخت که رشد بهنجار را باید در رابطه با شرایط زندگی هر فرهنگ در نظر گرفت. البته لازم به ذکر است که اریکسون با چارچوب روانی –جنسی فروید موافق بود، و لیکن وضعیت رشد را در هر مرحله گسترش داد. پنج مرحله اول اریکسون شبیه مراحل فروید هستند. ولی اریکسون سه مرحله بزرگسالی را به الگوی فروید اضافه کرده است.
برخی دیگر از نظریه پردازان اعتقاد دارند که نظریه فروید بر رفتار گذشته با کنار گذاری اهداف و آرزوهای ما تأکید می‌کند. این نظریه پردازان اعلام می‌کنند که به ما همان اندازه یا بیش از آنچه تحت تأثیر تجربیا قبل از پنج سالگی‌مان باشیم توسط امیدها و برنامه‌هایمان تحت نفوذ آینده هستیم.
از دیگر انتقاداتی که از فروید شد این بود که او بر تأثیر احساس‌های جنسی در رشد بیش از حد تأکید کرده بود و دیگر آنکه نظریه فروید روی مشکلات بزرگسالان استوار بود که از لحاظ جنسی سرکوب شده بودند، برخی از جنبه‌های آن در فرهنگ‌هایی که با جامعه ویکتوریایی قرون نوزدهم فرق دارند، کاربرد ندارد و بالاخره اینکه چون فروید کودکان را مستقیماً بررسی نکرده بود دیدگاه‌های او مورد سوال قرار گرفتند.

انتقادات و نظریات وارد بر نظریه فروید از دیدگاه محقق:

محقق نقاط ضعف نظریه رشد روان –جنسی کودک را در سه بخش تفسیر می‌کند:

  • در مرحله سوم رشد از دیدگاه فروید و مبحث مربوط به عقده الکترا فروید ذکر کرده بود که دختر بچه به علت آن مادر خود را که او را تا این اندازه ناقص به دنیا فرستاده است متهم می‌کند و مورد سرزنش قرار می‌دهد و لیکن اینطور بنظر می‌رسد که دختربچه در آن سن مفهومی از به دنیا آمدن و اینکه او از کجا و چگونه به وجود آمده ندارد و دنیایی پر از مجهولات دارد که مشغول به شناخت آنها می‌باشد.
  • در حین انجام تحقیق قبل از اینکه محقق به نظریه مالینووسکی برسد، خود به این نتیجه رسیده بود که عقده ادیپ بستگی به فرهنگ هم دارد. بعنوان مثال اگر کشور خودمان را مورد بررسی قرار دهیم خواهیم دید که اکثر شهرها بخصوص شهرهای مذهبی و یا کوچکتر از فرهنگی متفاوت نسبت به فرهنگی که فروید مد نظرش بود برخوردار هستند. به یقین می‌توان گفت که خیلی از کودکان شاهد معاشقه والدین خود نبوده و در نتیجه رابطه عاطفی زیاد که فروید از آن بحث می‌کرد وجود ندارد و در نتیجه کودک هیچ رقیبی در برابر خود احساس نمی‌کند.
  • بنظر محقق کودکان فهمی از همخوابگی، ارتباط جنسی و یا لذات حاصل از آن ندارند. امکان دارد در اثر اجابت مزاج ادرار کردن، استمناء و یا قلقلک‌های مادر و … احساس خوشایندی به آنان دست بدهد و لیکن انگیزه جنسی آنها را بعنوان یک رابطه و علاقه جنسی بر نمی‌انگیزد. در صورتیکه فروید معتقد بود که کودکان دوست دارند شب را با والد جنس مخالف بخوابند و یا خودشان را به آنها بچسباند.
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.