یکی از مشکلات رایج و مرتبط با خانواده در دوران کودکی، اختلال نافرمانی است. اختلال نافرمانی به معنای حالتی است که در طول مدتی دراز و با درجه­ای شدید و به صورتی بسیار منفی در کار­های تحصیلی کودک تاثیر گذاشته و دارای یک یا چند خصوصیت است:

  1. نوعی ناتوانی در یاد­گیری است که نتوان برای آن علت هوشی، حسی یا جسمی پیدا کرد.
  2. ناتوانی در ایجاد روابطی رضایت بخش با همسالان و معلمان.
  3. دارا بودن رفتار­ها و احساساتی متفاوت در شرایط عادی.
  4. دارا بودن اندوه و افسردگی به طور همیشگی.
  5. نشان دادن ترس و یا علایم بدنی در رابطه با مسابل شخصی و تحصیلی.

اختلال نافرمانی از جمله اختلال­های برونی سازی شده­ای است که نوعاً در اوایل کودکی شکل می­گیرد و رفتار­هایی که مشخصه این اختلال هستند( مانند نافرمانی، خصومت، جر و بحث) معمولا تا شش سالگی ظاهر می­شود در نتیجه از اصلی­ترین عوامل سبب­شناسی آن، شیوه‌های فرزند­پروری نا­کارآمد والدین را می­توان مطرح کرد(هالاهان و کافمن، ترجمه ماهر، ۱۳۷۸).

اثر شیوه های فرزندپروری بر نافرمانی کودکان؛ بازخوانیِ پژوهش های انجام شده

اختلال نافرمانی معمولاً بین ۸تا۱۲ سالگی نمایان میشود و شیوع آن در پسرها بیشتر از دخترها است. کودکان مبتلا به این اختلال، به آسانی خشمگین می شوند، زود از کوره در میروند، بادیگران ستیز دارند،نسبت به خواست و مقررات بزرگسالان بی اعتنایی یا عدم همکاری، نشان میدهند و از طرفی کینه توزی می کنند و به عمد کارهای مزاحمت برانگیز انجام میدهند(لطفیکاشانیووزیری، ۱۳۸۰). این کودکان در دوران مدرسه احتمالا در برخی از موضوع­های درسی موفق­اند، اما اغلب حداقل در چند درس ضعیف هستند. اختلالات رفتاری، رفتار­های گوناگون افراطی، مزمن و انحرافی است که گستره آن شامل اعمال تهاجمی یا برانگیختگی ناگهانی تا اعمال افسرده گونه و گوشه­گیرانه می­باشد و بروز آن­ها به دور از انتظار مشاهده کننده است، به طوری که وی ارزوی توقف این گونه رفتار­ها را دارد. به سخن دیگر، این گونه رفتار­ها اولا، تاثیر منفی بر فرآیند رشد و انطباق مناسب کودک با محیط دارد، ثانیا مزاحمت برای زندگی دیگران و استفاده آنها از شرایط به وجود می­آورد(سیف نراقی و نادری،۱۳۷۰).
آنولا و نورم[۱](۲۰۰۵)، نوعی طبقه­بندی از اختلالات رفتاری کودکان ارائه داده اند و مشکلات رفتاری کودکان را به صورت رفتار­های برونی سازی و درونی­سازی بیان کرده اند. رفتار­های برونی سازی شامل رفتار­های بازداری نشده و حالت­های دیگر اجتماعی نشدن، می­گردد. در این نوع از مشکلات رفتاری، هیجانات منفی به سمت دیگران جهت گیری می­شود که به صورت خشم، پرخاشگری و ناکامی بروز می­کند. کودکان با مشکلات رفتاری برون­سازی، مهارت­های خود تنظیمی رشد نیافته دارند که به رفتار­های کنترل نشده، با دامنه گسترده­ای از برونداد­های منفی برای کودکان و نوجوانان مرتبطند و اغلب اثراتی دارند که تا بزرگسالی به طول می­انجامد، مانند مصرف مواد، بی ثباتی شغلی و مشکلات ارتباطی(جامپیون[۲]، گودال[۳]، راتر،۱۹۹۵؛ مک ماهون و همکاران، ۲۰۰۶؛ آفرد و بنت، ۱۹۹۴؛ نقل از مک کی[۴] و همکاران،۲۰۰۸). در مقابل، رفتار درونی­سازی شامل کناره­گیری، ترسویی، بازداری و اضطراب می­شود. در این نوع از مشکلات رفتاری، هیجانات منفی به سمت خود(به جای دیگران). جهت گیری می­شود. هر دو نوع مشکلات رفتاری درونی سازی و برونی­سازی از سال­های اولیه دبستان به بعد نسبتا ثابت هستند. به علاوه، هر دو نوع این رفتار­ها منجر به مشکلات در جنبه­های گوناگون زندگی شامل مدرسه، ارتباط با همتاها و سلامت روانی می­شود(هین شاو، ۱۹۹۲؛ روسر و همکاران، ۱۹۹۸؛ نقل از آنولا و نورم، ۲۰۰۵).
از سوی دیگر، هرخانوادها ی شیوه های خاصی را در تربیت فردی و اجتماعی فرزندان خویش به کار میگیرد. این شیوه ها که شیوه های فرزندپروری نامیده می شوندمتأثر از عوامل مختلف از جمله عوامل فرهنگی ،اجتماعی، سیاسی،اقتصادی و غیره است(هاردی وهمکاران،۱۹۹۳،به نقل ازحسینی نسب و همکاران، ۱۳۷۸). مطالعات کلاسیک بر روی مادران نشان داده است که رفتار تربیتی آنها را می­توان بر دو گرایش دیرپای اولیه تجربه کرد (بالدوین[۵]،۱۹۴۸؛بکر[۶]، ۱۹۶۴؛ سیرز[۷]، مک کوبی[۸]، و لوین[۹]،۱۹۸۵؛ سیموندز[۱۰]،۱۹۳۹، نقل از استافورد و به­یر،۱۳۷۷). سیموندز در بررسی­های اولیه خود سلطه­گری-سلطه­پذیری را به عنوان انگیزه مادران برای کنترل رفتار کودکانشان بر شمرد. جنبه دوم، پذیرش-طرد، بر گرایش عاطفی مادران نسبت به کودکانشان اشاره داشت. شافر[۱۱](۱۹۵۹)، با تحلیل مجدد عوامل رفتاری مادر در تعامل والد-کودک، یک مدل فرضی زنجیره­ای که پیرامون دو بعد قطبی خودمختاری-کنترل[۱۲] و خصومت-عشق[۱۳]، سازماندهی شده بود، ارائه داد.
اما بامریند بر اساس سه شیوه متمایز، تعامل والد-فرزند را به شیوه­های فرزند­پروری آشکار ساخت و مهمترین طبقه بندی را تکنون در این مورد ارائه داده است: شیوه­ مقتدرانه، سهل انگارانه و مستبدانه(استافورد و به­یر، ۱۳۷۷). وی در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که شیوه فرزند پروری والدین در شکل­گیری ویژگی­های شخصیتی و رفتاری کودکان موثر است به طوری که شیوه مقتدرانه ویژگی شخصیتی بهنجار همچون اعتماد به نفس، خشنودی، استقلال رای، باکفایتی و متعاقب آن رفتار­های بهنجار را موجب می­شود در حالی که شیوه سهل انگارانه منجر به کمبود اعتماد به نفس، خود­داری و استقلال رای کودکان شده و نیز اعمال نسنجیده و بی­هدف را باعث میگردددر شیوه مستبدانه کودکان فاقد اتکا به نفس و استقلال رای بوده و در برقراری ارتباط با همتا­ها ناتوان اند (بامریند،۱۹۶۷). محققان دیگری نیز در ایران نشان داده اند که شیوه­های فرزند­پروری والدین با اختلالات رفتاری کودکان رابطه دارد و دریافته اند که مشکلات سلوک، سو مصرف مواد، رفتار­های ضد­اجتماعی و بزه کارانه(تهرانی دوست و همکاران، ۱۳۸۷) و نافرمانی(کاوسی و صداقتی فرد، ۱۳۹۴) با شیوه فرزند پروری رابطه دارد. همچنین فطین حور(۱۳۷۵) نشان داد که بین شیوه­های فرزند پروری کودکان بهنجار و کودکان مادران مبتلا به اختلالات رفتاری تفاوت معنا­داری وجود دارد. به طوری که مادران کودکان بهنجار بیشتر از شیوه مقتدرانه و مادران کودکان مبتلا به اختلالات رفتاری بیش از شیوه مستبدانه فرزند­پروری استفاده می­نمایند. صادق­خانی و همکاران(۱۳۹۱) نیز نشان داده اند که مادران کودکان با اختلال نافرمانی، بیش­تر از روش­های فرزند­پروری مستبدانه و سهل انگارانه و کمتر از شیوه­های مقتدرانه استفاده می­کنند. همچنین نانسی و همکاران(۲۰۰۳) نشان داده اند که رفتار اقتدارطلبانه والدین به طور معنی­داری با پیشرفت تحصیلی رابطه معنی­دار و با رفتار­های ضد اجتماعی رابطه منفی داشت. جان بزرگی و همکاران(۲۰۰۹) نیز، به این نتیجه رسیده اند که بین شیوه فرزندپروری مقتدرانه و رفتار­های جامعه پسند کودکان رابطه مثبت و معنا­داری وجود دارد.


منابع
استافورد، ل.ب.(۱۳۷۷). تعامل والدین و کودکان. ترجمه دهگاهپور و محمد خرازچی، تهران: رشد.
حسینینسب، د؛ احمدیان،ف.روانبخش،م.ن.(۱۳۸۷).بررسیرابطۀ شیوههایفرزندپروریباخودکارآمدیوسلامتروانیدانشآموزان.مطالعاتتربیتیو روانشناسی.دوره ۹،شماره۳۷: صص ۳۷-۲۱٫
کاوسی، ب؛ صداقتی فرد، م.(۱۳۹۴). بررسی معنا­داری زندگی و شیوه­های فرزند­پروری مادران و رابطۀ آن با مشکلات رفتاری(نافرمانی) کودکان. فصلنامه روانشناسی تحلیلی-شناختی. دانشگاه آزاد اسلامی واحد گرمسار. شماره ۲۵٫
سیف نراقی، م؛ نادری، ع.(۱۳۷۰). اختلالات رفتاری کودکان و روش­های اصلاح و ترمیم آن. تهران: دفتر تحقیقات و انتشارات بدر.
شرفی، م. (۱۳۸۴). نقدی تامل گونه در باب معنای غایی زندگی با تاکید ب دیدگاه ویکتور فرانکل. روان شناسی و علوم تربیتی، ۱، ۲۹-۵۰٫
صادق خانی، ا؛ علی اکبری دهکردی، م؛  کاکوجویباری، ع.ا. (۱۳۹۱). مقایسه شیوه های فرزند پروری مادران دانش آموزان پسر ۷ تا ۹ سال دوره ابتدایی با اختلال لجبازی – نافرمانی و عادی در شهرستان ایلام. روانشناسی افراد استثنایی. تابستان، سال دوم، شماره ۶. صص ۹۵ تا ۱۱۴٫
لطفیکاشانی،ف؛وزیری،ش.(۱۳۸۰).روانشناسیمرضی کودک.تهران: ارسباران.
فطین حور، ش.(۱۳۷۵). بررسی رابطه اختلال رفتاری فرزندان با شیوه فرزند پروری مادران. پایان نامه کارشناسی ارشد دانشگاه تربیت معلم،دانشکده علوم تربیتی.
هالاهان، د.پی؛ کافمن، ج.ام.(۱۳۷۸). کودکان استثنایی(زمینه تعلیم و تربیت ویژه). ترجمه فرهاد ماهر. تهران: رشد.


Anola, K., Nurm,J.E.(2005). The role of parenting styles in children’s problem behaviour. Child Development. 76,6: 1144-1159.
Baumrind, D. (1967). Child care practices ante ceding three patterns of preschool behaviour. Genetic Psychology Monographs, 75, 42-83
Makee,L. Colletti,Ch. Rakow, A. Jones,D.J. Forehand,R.(2008). Parenting and child externalizing behaviors: Are the associations Specific or diffuse? Aggression and Violent Behavior. 13: 201-215.

[۱]Anola & Nurm

[۲] Champion

[۳] Goodal

[۴]Makee

[۵] Baldwin

[۶] Becker

[۷] Sears

[۸] Maccoby

[۹] Lewin

[۱۰] Simonds

[۱۱] Shaefer

[۱۲] Autonomy-control

[۱۳]Hostility-love

 

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.