مهارت ترسیم در اتیسم: پنجره‌ای رو به تجسم!

چکیده : این مطالعه به بررسی تجسم از طریق فعالیتهای ترسیمی بین ۱۵ کودک اوتیسم با ۱۵ کودک با آسپرگر پرداخته، و در مقایسه با سن ذهنی کلامی آنها با کودکان نرمال و کودکان دارای مشکلات خفیف یادگیری بررسی گردید.
در آزمایش اول از فعالیت “رسم یک مرد خیالی” استفاده کرد. در حالیکه کودکان دارای اتیسم نسبت به کودکان نرمال دارای مشکلاتی بودند، اما نسبت به کودکان دارای اختلال یادگیری خفیف مشکلی نداشتند. به منظور بررسی نقص در تجسم، آزمایش شماره ۲، یک معیار ترسیم ذهنی چالش‌بر‌انگیزتر را به کار بردند، که شامل تولید نقاشی‌هایی بصورت ترکیبی مختلط از موجودات واقعی و تخیلی بود. این آزمایش، نقص مختص کودکان اتیستیک را فاش کرد.
آزمایش سوم، تایید کرد که این مشکل بدنبال اشکلاتی در ادغام مولفه‌ها بصورت مستقیم ایجاد نمی‌شوند.
آزمایش چهارم به موضوعاتی پرداخت که در طی آن باید یک تصویر را دگرگون می‌ساخن (مثلا یک ابر را به یک قو تبدیل کند) و مجدداً یک نقص دیگر مختص کودکان اتیستیک را آشکار نمود. کودکان دارای آسپرگر تنها در زمانی که باید این دگرگون سازی را بصورت خودجوش انجام می‌دادند دچار نقص می‌شدند.
اتیسم با سه ویژگی مشخص می‌شود. مطالعات زیادی انجام شده که تنها به دو مورد از این موارد پرداخته است: مشکلات اجتماعی و ارتباطی کودکان اتیستیک.
به هر حال مورد سوم از این سه‌گانه بعضی اوقات نادیده گرفته می‌شود، و آن توانایی محدود در تجسم و محدودیت علایق می‌باشد.
مطالعه اولیه ما با استفاده از ارزیابی توانایی کودکان اتیستیک برای تجسم موارد غیر واقعی آغاز گردید. این مطالعه بر اساس پارادایم کامیلوف-اسمیت می‌باشد، جایی که از کودکان با رشد طبیعی خواسته می‌شود که یک خانه و یک آدم بکشند، و سپس از آنها می‌خواهند که یک آدم و یک خانه را بکشند که وجود ندارد (یعنی خیالی باشد). لذا این تکلیف، آزمایش شماره یک این مطالعه را تشکیل داد: رسم یک آدمک خیالی. کامیلوف-اسمیت دریافتند که وقتی کودکان نرمال ۸ تا ۱۰ ساله چیزی را که وجود ندارد ترسیم می‌کنند، تغییراتی را اعمال می‌کنند که شامل اضافه کردن مواردی از سایر طبقه‌بندی‌های درکی می‌باشد. حتی کودکان نرمال با سنین پایینتر (۴تا۶ ساله) برخی موارد را از شکل حذف می‌کردند یا اندازه و شمایل اجزای تصویر را تغییر می‌دادند. در مقابل، ما در این تحقیق متوجه شدیم که بیشتر کودکان با اتیسم، مشکلات قابل توجهی در تولید نقاشی‌های موجودات خیالی غیر واقعی دارند. در حقیقت ترسیم الگوهای واقعی و الگوهای خیالی آنها به طور چشم‌گیری مشابه هستند.

این پژوهش دارای چهار هدف می‌باشد:

  1. آیا نتایج قبلی مجددا تکرار خواهد شد یا خیر
  2. بررسی شود که یا نقص در رسم یک آدمک خیالی، یک پدیده تکاملی است یا خیر
  3. کودکان با اتیسم، چه میزان تکالیفی که نیازمند تجسم ذهنی می‌باشد را می‌توانند انجام دهند
  4. اینکه آیا نتایج پژوهش بین کودکان اتیسم و آسپرگر متفاوت است یا مشابه
در این آزمایش، یه جای تلاش برای اندازه گیری اینکه پاسخ کودک چه میزان مبتنی بر تجسم است، بر روی این تمرکز شده است که کودک نقاشی‌های غیرواقعی رسم کند، برای مثال یک شمع در حال راه رفتن را رسم نماید، و همچنین بتواند تبدیل‌های غیرواقعی تصاویر را انجام دهد، برای مثال همانطور که ذکر شد، بتواند یک ابر را تبدیل به یک قو کند.
در این پژوهش ۴ گروه از کودکان مشارکت کردند. گروه اول شامل ۱۵ کودک با اتیسم بودند که شاخصه‌های اتیسم را دارا بودند.
گروه دوم شامل ۱۵ کودک دارای آسپرگر بودند (آسپرگر بعنوان اختلالی مطرح شده است که شاخصه‌های اتیسم را داراست، اما اثری از تاخیر شناختی و زبانی در آنها دیده نمیشود.
گروه سوم شامل ۱۵ کودک دارای اختلال یادگیری متوسط بودند، و گروه چهارم را ۱۵ کودک نرمال بعنوان گروه کنترل تشکیل دادند.

آزمایش اول :

روش: مقابل کودک یک قلم و کاغذ قرار دادند و از او خواستند که تصویر یک مرد را بکشد. سپس از او خواستند که تصویر یک مرد دارای دو سر را بکشد.
نتایج: در ترسیم یک آدم معمولی؛ همه کودکان موفق بودند، اما در رسم آدم تخیلی (آدمی با دو سر) کودکان اتیسم بسیار دچار مشکل شدند، ولی نسبت با کودکانی که دارای اختلال یادگیری متوسط بودند تفاوت چندانی نداشتند و هر دوی این گروه در این فعالیت دچار اشکال شدند.

آزمایش دوم :

هدف از این آزمایش، بررسی توانایی کودکان اتیسم و آسپرگر در تبدیل یک تصویر طبیعی به یک تصویر خیالی می‎‌باشد، تا بواسطه‌ی آن بتوانند مشکلی را دریابند که از جمله مشکلات اصلی کودکان اتیسم مطرح می‌گردد.
روش اول: ترکیب اشیای واقعی: ابتدا به کودک گفته شد که یک خانه بکشد. سپس از او خواستند که یک قایق بکشند. در مرحله بعد از او خواستند که یک نوع قایق بکشد که آدم‌ها روی آن زندگی کنند؛ در واقع تصویری که نصف قایق و نصف خانه باشد. سپس همین کار را با مبل و تخت تکرار کردند.
روش دوم: ترکیب اشیای غیر واقعی: ابتدا به کودک گفته شد که یک ماهی بکشد، سپس یک موش بکشد و نهایتا یک موجود خیالی بکشد که در کتاب داستانها وجود دارد، که نصف ماهی و نصف موش باشد تا یک موجود زنده‌ی خیالی بسازد. (نکته: در مورد قبلی، ساخت چنان وسیله‌ای مثلا قایقی که روی آن بتوان خانه درست کرد ممکن است، اما ساخت موجودی زنده که نصف موش و نصف ماهی باشد محال است، از این رو این آیتم را غیرواقعی می‌خوانند)
نتیجه: در روش اول، کودکان اتیسم تفاوت چشم‌گیری با سایر گروه‌ها نداشتند، اما در روش دوم، کودکان اتیسم دچار مشکل فراوانی در ترسیم یک تصویر ترکیبی غیر واقعی شدند و تفاوت بسیاری با گروه‌های دیگر داشتند. همچنین اکثر کودکان آسپرگر توانستند چنین تصاویری را خلق کنند، اما عده‌ای از آنها از پس انجام این کار برنیامدند.

آزمایش سوم: تسجم ادغام شدن تصاویر

روش: چند شکل پلاستیکی یا کاغذی به کودک داده شد (مثلا یک مربع با یک مثلث و یک دایره و یک حرف) سپس یکی را جلوی کودک قرار دادند و گفتند نام ببرد. (برای مثال مربع)، سپس یکی دیگر را جلوی وی قرار دادند (مثلا مثلث) و سپس از او پرسیدند که اگر مثلث را بالای مربع قرار بدهیم، چه شکلی ساخته می‌شود، و کودک باید بگوید: یک خانه.
در مرحله بعدی شکل‌ها را جلوی کودک قرار می‌دهند تا خودش یک شکل جدید با آن قطعات بسازد.
نتایج: در قسمت اول آزمایش گروه ها با هم تفاوتی نداشتند، اما در قسمت دوم آن که باید شکل ها را مجددا خودشان ادغام می‌کردند؛ کودکان اتیسم مشکلات قابل توجهی پیدا کردند و قابلیت انعطاف‌پذیری ذهنی برای خلق یک شکل جدید را نداشتند.

آزمایش چهارم: تغییر دادن یک تصویر:

در آخرین آزمایش، از ۲۶۰ تصویر استاندارد استفاده شد و از کودکان خواسته شد که چیزهایی به تصاویری که به آنها داده می‌شود اضافه کنند تا یک شکل جدید ساخته شود. این شکل جدید می‌تواند خیالی و یا واقعی باشد.
روش: آزمونگر چهار تصویر را در ۴ حالت مختلف به کودک می‌دهد.
حالت ۱: تبدیل به یک شکل واقعی: آزمونگر ۴ تصویر در مقابل کودک قرار می‌دهد و سپس از او می‌خواهد تا تصویر را با اضافه کردن مواردی، به یک شکل دیگر (که خود آزمونگر بیان می‌کند چه شکلی شود) تغییر دهد. منظور از واقعی این است که در عالم حقیقت بتوان از یک شیء، آن شیء دیگر را تولید کرد. برای مثال تبدیل یک کاسه، به یک ماهی‌تابه
حالت ۲: تبدیل به یک شکل غیرواقعی: برای مثال تبدیل یک ابر به یک قو (تبدیل یک شکل به شکلی که در حقیقت نتوان به آن تبدیلش کرد)
حالت ۳: تبدیل یک شی بی جان به یک شیء جاندار: مثلا یک لامپ را به یک لامپ در حال گریه تبدیل کند.
حالت ۴: تبدیل خودانگیخته: این باز به کودک یک تصویر می‌دهیم و به او می‌گوییم آن را به هر شکلی که دلش می‌خواهد تغییر دهد.
نتیجه: بین گروه ها، تفاوتهای بارزی فقط در حالتهای تبدیل غیرواقعی و خودانگیخته وجود داشت. تنها تعداد بسیار کمی از کودکان اتیسم توانستند از پس انجام این حالات غیر واقعی و خودانگیخته بربیایند و تفاوت بارزی با گروه‌های دیگر داشتند.

نتیجه‌گیری نهایی:

آزمایشات انجام شده حاکی از آن است که کودکان اتیسم دارای مشکلات عمده در در درک و تفسیر و خلق چیزهای غیرواقعی هستند.
در آزمایش ۱، یافت شد که کودکان اتیسم دارای یک نقص عملکردی نسبت به کودکان با تکامل طبیعی در ترسیم یک مرد دارای دو سر هستند. زمانی که یک تکلیف چالش برانگیزتر مانند آزمایش شماره ۲ ارائه شد، معلوم شد که کودکان اتیسم به تنهایی در انجام تکالیف ادغام دو چیز برای ساخت یک تصویر خیالی متفاوت هستند (هر چند که در ساخت یک تصویر واقعی مشکلی نداشتند)
در تکلیف سوم مشخص شد که کودکان اتیسم در ادغام صرفا دو شکل مشکل ندارند، اما در ادغام دو شکل به منظور رسیدن به یک محصول نهایی معنادار دچار اشکال هستند.
نهایتا در تکلیف چهارم، مشخص شد که با وجود حذف دخالت حافظه بینایی فعال، کودکان اتیسم باز هم برای تبدیل یک شکل به یک شکل غیر واقعی دچار اشکال هستند.
همچنین در این آزمایش دریافت گردید که کودکان اتیسم و آسپرگر، توانایی ساخت خیلی کمی از تصاویر خیالی و خودانگیخته بودند.
کودکان دارای آسپرگر، آزمایشات را تا نزدیکی انتهای آن انجام می‌دادند، اما در انجام حالت چهارم آزمایش ۴ (یعنی تبدیل خودانگیخته‌‎ی اشکال) دجار مشکل شدند و این بیانگر مشکل مشترک بین اتیسم و آسپرگر می‌باشد.
لازم به ذکر است که ناتوانی در کودکان آسپرگر تنها زمانی مشهود می‌گردد که از آنها بخواهیم یک تجسم ذهنی خودانگیخته داشته باشند.
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.