تعداد مقالات ارائه شده ۸ عدد می باشد که با توجه به اینکه این مقالات در بخش های دیگر نیز ذکر شده اند،فقط به مقالاتی که تکراری نباشند اشاره شده است.
بررسی اثر تحریکات وستیبولار بر کنترل و ثبات پوسچر کودکان فلج مغزی ۳تا ۱۰سال
بهار زینل زاده، کارشناس ارشد کاردرمانی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
دکتر سیدعلی حسینی، استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، مرکز تحقیقات اعصاب اطفال
دکتر سعید طالبیان، دانشیار و عضو هیئت علمی دانشکده توانبخشی دانشگاه تهران
ابراهیم پیشیاره، دکترای تخصصی علوم اعصاب شناختی، عضو گروه آموزشی کاردرمانی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی و پژوهشکده علوم شناختی
منیژه سلیمانی، دانشجو دکترای فیزیوتراپی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
پیش زمینه و هدف : اسچلدر از جمله اولین افرادی بود که اهمیت وستیبولار را در تکامل کلی انسان بررسی کرد (۱۹۹۳) نییل نیزیکی از اولین محققین بالینی در زمینه تحریک وستیبولار بوده است. آیرس پیشگام کاربرد تحریک وستیبولار به عنوان بعد محوری از درمان یکپارچگی حسی بود که در آغاز برای کودکان با اختلالات یادگیری بکار رفت(۱۹۷۲). هدف این پژوهش بررسی اثر تحریک وستیبولار بر تعادل ایستادن ساکن کودکان فلج مغزی بوده است تا بدینوسیله هم به پروتکل بهتری در توانبخشی وستیبولار برای درمانگران برسیم و هم ابزار ارزیابی صفحه نیرو سنج جهت ارزیابی به محققین و درمانگران بیشتر معرفی گردد و به علاوه اثر تحریک وستیبولار ارزیابی گردد.
ابزار و روش تحقیق : تحریک وستیبولار هفته ای دو جلسه به مدت ۶ هفته و ویلکاکسون استفاده شد.
یافته ها : آنالیز آماری تفاوت معناداری در بررسی پارامترهای ثبات پوسچر نشان نداد و تنها تفاوت معناداری در پارامتر سرعت که از پارامترهای کنترل پوسچر است مشاهده شد.
نتیجه گیری : یافته های ما کاربرد تحریک وستیبولار را در کودکان فلج مغزی پیشنهاد می کند که می تواند منجر به ایجاد تفاوت قابل توجهی در پارامتر سرعت از پارامترهای کنترل پوسچر مرکز فشار گردد. براساس یافته های پژوهش کودکانی که تحریک وستیبولار دریافت کردند استراتژی تعادلی جدیدی را نشان دادند که در جهت افزایش رفتار اکتشافی به منظور حفظ بهتر تعادل به کار گرفته شد.
کلید واژه : تحریک وستیبولار ، رشد کودک ، اختلالات رشدی ، فلج مغزی ، کودکان ، صفحه
بررسی تاثیر استفاده از تمرینات ادراکی –حرکتی بر اختلالات رفتاری کودکان پنج تا هشت ساله مبتلا به اختلال کمبود توجه –بیش فعالی
فائزه دهقان، دانشکده علوم بهزیستی و توانبخشی
فاطمه بهینا، عضو هیئت علمی گروه آموزشی کاردرمانی- دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
دکتر نسرین امیری: استادیار گروه روانپزشکی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
ابراهیم پیشیاره: دکترای تخصصی علوم اعصاب شناختی، عضو گروه آموزشی کاردرمانی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی و پژوهشکده علوم شناختی
مریم صفرخانی، پژوهشکده علوم شناختی
هدف : این مطالعه تاثیراستفاده از مهارتهای ادراکی- حرکتی را بر کاهش اختلالات رفتاری کودکان پنج تا هشت ساله مبتلا به اختلال کمبود توجه –بیش فعالی بررسی کرده است. روش : در این پژوهش که از نوع شبه تجربی است. ۲۶ کودک پنج تا هشت ساله مبتلا به اختلال کمبود توجه –بیش فعالی مراجعه کننده به چهار مرکز کاردرمانی، به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و شاهد تقسیم شدند.
ابزار این پژوهش : پرسشنامه کانرز والدین، سیاهه رفتاری کودکان، آزمون کفایت حرکتی بروینینکس- اوزرتسکی بود. پس از اجرای مداخله که شامل شش هفته تمرینات ادراکی –حرکتی بود، از مادران دو گروه آزمایش و شاهد خواسته شد مجددا سیاهه رفتاری کودکان را تکمیل کنند. برای ارزیابی پس از مداخله از آزمون مقیاس حرکتی کودکان بروینینکس اوزرتسکی برای کودکان استفاده شد.
یافته ها : پس از پایان دوره مداخله تمام حیطه های مهارت های ادراکی –حرکتی ( مجموع حرکات درشت، جمع حرکات ظریف، هماهنگی اندام فوقانی و نمره کلی آزمون) بهبود و در حیطه مشکلات رفتاری ( اضطراب، مشکلات اجتماعی، مشکلات توجه، رفتارهای پرخاشگری، مشکلات دیگر) میانگین گروه آزمایش کاهش قابل ملاحظه ای نشان داد. در حیطه حرکات ظریف و نمره کلی آزمون کفایت حرکتی بروینینکس –اوزرتسکی در گروه شاهد نیز بین پیش آزمون و پس آزمون تفاوت معناداری دیده شد. در اختلالات رفتاری هم نتایج نشان دهنده کاهش رفتارهای پرخاشگرانه و اضطراب بود.
نتیجه گیری : به نظر می رسد که بهبود مهارت های حرکتی کودکان این مطالعه باعث شده است که این کودکان در موقعیت های بازی، تحصیلی و فعالیت های روزانه حساس کفایت و شایستگی بیشتری کنند. میزان کسب موفقیت های بیشتر، شکست های کمتر و در نتیجه ارزیابی مثبت تر، به کاهش پرخاشگری،اضطراب، مشکلات دیگر و به طور کلی مشکلات رفتاری کودکان این مطالعه منجر شد.
کلید واژه : مهارت های ادراکی –حرکتی، اختلالات رفتاری، اختلال کمبود توجه –بیش فعالی
تاثیر آموزش هنرهای تجسمی بر افزایش مهارتهای ادراک بینایی دانش آموزان حساب نارسا
کاوه مقدم ، کارشناس کاردرمانی و کارشناسی ارشد روانشناسی و آموزش کودکان استثنائی
دکتر مهناز استکی، دکترای روانشناسی و استادیار دانشگده روانشناسی و علوم اجتماعی دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکزی
دکتر ابراهیم پیشیاره، دکترای تخصصی علوم اعصاب –شناختی، عضو گروه آموزشی کاردرمانی، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
مژگان فرهبد، کارشناس ارشد کاردرمانی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش/ پژوهشکده کودکان استثنائی
هدف : پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر آموزش هنرهای تجسمی بر افزایش مهارتهای ادراک بینایی دانش آموزان حساب نارسا انجام شد.
روش بررسی : پژوهش کاربردی و روش از نوع نیمه آزمایشی پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود و روش نمونه گیری به صورت غربالگری و نمونه شامل ۳۰ نفر از دانش آموزان حساب نارسای پسر پایه های دوم و سوم دبستان بود و ابزار مورد استفاده عبارت بودند از پرسشنامه تشخیصی حساب نارسایی DSM IV، آزمون پیشرفته ادراک بینایی فراستیگ و آزمون ریاضی ایران –کی مت. آزمودنیها پس از پیش آزمون در سه گروه ۱۰ نفره نقاشی، سفال و کنترل قرار داده شدند به طوریکه به یک گروه نقاشی و به یک گروه سفال آموزش داده شد و به گروه کنترل آموزشی داده نشد و بعد از آموزش از هر سه گروه پس آزمون بعمل آمد.
یافته ها : تحلیل داده های پژوهش با استفاده از روشهای آمار توصیفی ( شاخص های گرایش مرکزی) و مدل آماری تحلیل کواریانس تفاوت معناداری را بین سه گروه نقاشی، سفال و کنترل نشان داد.
نتیجه گیری : آموزش هنرهای تجسمی بر مهارتهای ادراک بینایی به غیر از درک ثبات شکل موثر است.
واژه های کلیدی : هنرهای تجسمی / حساب نارسایی / مهارتهای ادراک بینایی / آزمون پیشرفته ادراک بینایی فراستیگ / آزمون ریاضی ایران کی – مت
کاربرد روش کرانیوساکرال تراپی در کودکان بیش فعال همراه با نقص توجه با نگرش کاردرمانی محور
ابراهیم پیشیاره، دکترای تخصصی علوم اعصاب شناختی، عضو گروه آموزشی کاردرمانی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی و پژوهشکده علوم شناختی
بهزاد امینی، دانشجوی کارشناسی ارشد کاردرمانی: دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
امیرحسن کهن، کارشناس ارشد کاردرمانی: مرکز تحقیقات ترمیم ضایعات مغزی و نخاعی: دانشگاه علوم پزشکی تهران
سامانه کرانیوساکرال تراپی یک جنبه ی ساختاری از سامانه ی عصبی مرکزی (CNS)می باشد. این سامانه، نشان دهنده ” تصویر بزرگی” است که به ما این اجازه را می دهد که جنبه های رفتاری CNSو نمودهای آن در تمام بدن در نظر بگیریم. این سامانه در برگیرنده تمامی اجزای ساختاری مفهوم spinal subluxation بوده و به روشن سازی ماهیت این پدیده کمک می کند.
جمجمه را می توان به دو بخش calvarium، faceنمود. ۲۸استخوان قابل تحرک در جمجمه ی craniofacialوجود دارد که شامل ossicle 6است که در گوش داخلی و درون استخوان های گیجگاهی قرار دارند. ۸استخوان کرانیال نیز به نامهای زیر وجود دارند:
- اکسیپوت
- اسفنوئید
- اتموئید
- فرونتال
- دو استخوان تمپورال
- دو استخوان پاریتال
۱۴استخوان Facialوجود دارد: mandible، vomer، (۲) maxillae،۲) Zygomatic(، (۲) palatine،(۲) lacrimal، (۲) inferior conchae
Palpationفعال و غیرفعال: ماهیت مایع بودن rhythm
Palpationفعال از فشار انگشتی (اجسام پاچینی) یا حرکت جهت ارزیابی پارامترهایی نظیر دامنه حرکتی، حساسیت نسبت به درد، شکل، انسجام، تانسیون عضلانی استفاده می شود و ممکن است پاسخ یا حرکت را در آزمودنی القا نماید.
Palpationغیرفعال از کمینه ی فشار و حرکت استفاده می کند به نحوی که حرکت فیزیولوژیک تمام ارگانیسم را بتوان در حالتی نسبتا مختل نشده ای درک کرد. در درک/ احساس رو به گسترش ریتم کرانیوساکرال و دیگر حرکات ظریف ارگانیسم، Palpationغیرفعال می تواند یک انتخاب باشد. از آنجایی که ما حرکت موجی را از طریق واسطه ی مایع احساس می کنیم بهتر است که از ایجاد هر گونه موج اضافه ای هنگام Palpationغیرفعال اجتناب کنیم. استفاده ی نامناسب از Palpationفعال ممکن است پاسخ تانسیونی دفاعی را به ساختار عصبی- عضلانی آزمودنی القا نماید و این تانسیون تمایل به تداخل با توانایی بافت در انتقال دقیق فعالیت ذاتی موج دارد. در نهایت، حرکت روی بخشی از palpatorشامل فعالیت حرکتی دست لمس کننده و رقابت به درک/احساس مسیرهای حسی است.
Palpating the Continuum: درشت به ظریف (Gross to Subtle)
بدن طیفی از تراکم بافتی را از درشت به ظریف نمایش می دهد: بافت سخت، بافت نرم، الگوهای تانسیونی غشایی، الگوهای موج مایع و انرژی ظریف که می توان همگی را لمس نمو. ریتم کرانیوساکرال الگوی موجی شکل است که دربرگیرنده ی طیفی از تراکمها است. توانایی گرفتن این طیف با هم {در صورت وجود} ، به ما فرصت درک / احساس بیمار را به روشی می دهد که توسط هیچ ابزار دیگری امکانپذیر نیست.
نکته : ” انرژی” در انسانها به رفتار (فعالیت) و توانایی (بالقوه) انجام رفتار برمیگردد. رفتار ممکن است خودسر “ناآگاهانه” یا اتونومیک باشد. انرژی اتونومیک (فعالیت) تمایل به حرکت در الگوها (ریتم) را دارد. سازماندهی فعالیت بر مبنای کارکرد خوب { “راز” سلامت خوب } است.
پروتکل Ten Step: این پروتکل توسط John Upledger با هدف آموزش پایه (basics) شکل گرفت و دربرگیرنده ی قلمرو گسترده ای است. مبنای این پروتکل، لمس شماست. بنشینید، دستهایتان را در stationقرار داده و گوش فرا دهید.
- Still point induction
- Transverse diaphragm releases
- Frontal lift
- Parietal lift
- Temporal ear pull
- Temporal rock
- Sphenoid lift
- Mandibular decompression
- Sacral decompression and dural tube traction
- Still point induction
نکته ی مهم در CST، موبیلیزاسیون مفاصل پروگزیمال نزدیک به CNSمانند جمجمه و ستون خلفی تنه به علت نزدیکی آن به CNS، تاثیرش بر CSF، عملکردهای ریتمیک و Brain Arousalمی باشد. بنابراین استفاده از CSTبا توجه به این دیدگاه می تواند بر عملکردهای پروپریوسپتیو تاثیر ویژه ای بگذارد. با توجه به اینکه در Developmental Coordination Disorder(DCD)عملکردهای پروپریوسپتیو و Static balanceوابسته به عملکردهای مخچه ضعیف است، می توان از CSTدر بهبود عملکرد این کودکان بهره گرفت. دو مورد کودک مبتلا به DCDدر این کلینیک تحت روش CSTعلاوه درمانهای رایج قرار گرفتند. طی چهار ماه هفته ای دو جلسه ۴۵ دقیقه ای با استفاده از پروتکل Ten Stepبهبود قابل تاملی در بخش حرکات grossآزمون Bruininks-Oseretskyنسبت به پیش مشاهده شد.