هرم یکپارچگی حسی

” رفتارهای کودکان : پنجره ای به پردازش حسی”

از زمانی که ارتباط رشد سیستم عصبی مرکزی (CNS) با سیستمهای حسی مورد تائید قرار گرفت و مشخص شد که نوع این رابطه از نوع تعاملی-تقابلی می باشد، دیدگاههای مختلفی به بررسی ماهیت این رابطه پرداختند. اهمیت اصلی این نوع نگرش به روند رشد سیستم عصبی مرکزی به این امر مربوط می شد که به سیستم عصبی مرکزی یک نوع ویژگی منحصربفرد و بسیار پراهمیت “انعطاف پذیری” اعطا می کرد، بنابراین استفاده از مداخلات درمانی – توانبخشی مبتنی بر استفاده از مدالیته های حسی جایگاه ویژه ای پیدا کرد. رویکردهای اولیه تر مانند روش بوبت بر حس ها و دروندادهای حس عمقی مرتبط با عضلات و مفاصل تاکید نمودند ، رویکردهایی نظیر رود بر تلفیق همزمان دروندادهای حس لمس با دروندادهای حس عمقی و تحریکات تعادلی تکیه کردند و دیدگاه ادراکی-حرکتی بر اهمیت نقش تحریکات دیداری بر هدایت عملکردهای حرکتی- تعادلی و همچنین آموزش الگوهای حرکتی تاکید نمودند. در این میان دیدگاه یکپارچگی حسی – که توسط سرکارخانم دکتر آیرز برای نخستین بار مطرح گردید- بر اهمیت سطح هوشیاری فرد در امر آموزش و یادگیری تاکید داشت ولی کسب این سطح هوشیاری را منوط به عملکرد هنجار سیستمهای حسی اصلی و فرمانده ایی نظیر حس لمس ، حس عمقی و حس تعادل دانست. نکته جالب اینکه این نظریه در بدو امر در زمینه روانشناسی و در خصوص کودکان مبتلا به مشکلات یادگیری و ناتوانی هوشی مطرح گردید ولی امروزه بسط و گسترش آن و ایجاد اصلاحات و تغییرات بنیادینی که در آن توسط بنیانگذارش صورت گرفت سبب گردید تا امروزه طیف وسیعی از اختلالات روانپزشکی کودکان نظیر کودکان بیش فعال – نقص توجه، اوتیسم، اختلال ناهماهنگی رشدی، اختلال یکپارچگی حسی ، مشکلات جسمی – حرکتی کودکان نظیر فلج مغزی را نیز شامل شود. عملکرد هنجار این سه حس بنیادی که بعنوان فرمانده نقش ایفا می کنند دامنه و گستره وسیعی را شامل می شود که از زنجیره دریافت خام درونداد حسی ، درک خام درونداد حسی ، مراحل مختلف پردازش درونداد حسی ، ادراک حسی ، تلفیق با سایر دروندادهای حسی همگون و متجانس، تفسیر درونداد حسی ، یادآوری تجربیات قبلی مشابه همگون و …. را شامل میشود. بنابراین بروز و دستیابی به این نوع نگرش و دیدگاه هرچند که در ابتدا گره ای از نادانسته ها را گشود ولی به خودی خود سبب پیدایش توده ای از مجهولات شد نظیر اینکه واقعا کدام اختلال بطور خالص از نقص در کدام درونداد حسی منتج می گردد و سپس اینکه این نقص با کدام مرحله پردازش حسی مرتبط است و همچنین اینکه سایر عوامل تاثیرگذار و بسترساز در این حیطه کدام ها هستند و شاید مهمترین پرسش اینکه برای انجام مداخلات بالینی از کدام الگوی منظم و ثابت میتوان پیروی نمود تا شرایط انجام تحقیقات اصولی و ساختاری جهت پیش بینی فواید و تاثیر این تمرینات و مداخلات حاصل گردد.
جهت برآورد این هدف و دستیابی به یک الگوی منظم پایه ای برای انجام مداخلات بالینی ، از هرم یکپارچگی حسی استفاده می کنند. این هرم به شیوه ای اصولی و علمی سیر تحول و رشد سیستمهای حسی را ترسیم می کند و به تبیین چارچوب پردازش دروندادهای حسی از یک تحریک خام حسی تا تبدیل شدن به یک الگوی پیچیده رفتاری می پردازد.
قابل توجه اینکه بروز اختلال و نقص در هر مرحله ای از عملکردهای حسی در چرخه و روند دریافت-پردازش-اداراک -تلفیق- شناخت میتواند منجر به پیدایش یک معضل و مشکل در طبقات بالاتر هرم یکپارچگی حسی شود و در سیر رشد تبدیل تحریکات حسی به رفتارهای پیچیده ترکیبی اختلال ایجاد نماید. حال هرچقدر که میزان این اختلال بیشتر و شدیدتر باشد سبب بروز اختلالات رفتاری ناهنجارتری در فرد خواهد شد. البته در بسیاری موارد شاهد هستیم که بروز بیش حسی در الگوهای لمسی و یا کاهش تفسیرهای سیستم عصبی مرکزی از حس عمقی منجر به بروز علائم و رفتارهایی نظیر نقص توجه ، بیش فعالی ، عدم تمرکز شده است و یا نقص در سیستمهای تعادلی منجر به کاهش میل به رقابت با همتایان و گوشه گیری و یا متابعت بیش از اندازه از کودکان دیگر حتی با سن و سال و یا جثه کوچکتر از خود فرد گشته است.

این هرم در چهار سطح تعریف شده است :

۱) سطح اول:سطح سیستمهای حسی شامل دو طبقه است که در سطح زیرین و زیربنایی آن سیستمهای حسی فرمانده و یا فرا دست و دارای رده بالاتر (از لحاظ ارزش تکاملی و سیر تحول رشد) قرار دارند یعنی سیستم حس لمس، سیستم حس عمقی، سیستم حس تعادل . در طبقه پائین تر سیستمهای حسی دنباله رو و یا فرو دست قرار دارند نظیر سیستم حس بویایی، سیستم حس بینایی، سیستم حس شنیداری و سیستم حس مرتبط با جهاز هاضمه.

۲) سطح دوم : سطح رشد و تکامل سیستمهای حسی-حرکتی است که در دو طبقه ترسیم شده است. این مرحله اولین بازنمود و ظهور بیرونی تحریکات حسی در قالب کیفیت و چگونگی انجام و انتخاب الگوهای حرکتی است. در طبقه اول ، توازن و تعادل ، آگاهی از دو طرف بدن ، توانایی برنامه ریزی حرکتی قرار دارند و در طبقه دوم در سطح حسی-حرکتی توانایی های نظیر طرحواره شناخت درونی بدن، کنترل و مهار رفلکس ها و بازتابهای حرکتی قرار دارند . همچنین در این طبقه کسب توانمندی غربالگری داده های حسی و اهمیت دادن و ارزش گذاری به داده های حسی و حذف داده ها و تحریکات کم ارزش نیز قرار دارد. نقص در این توانمندی میتواند باعث بروز الگوهای رفتاری نظیر پرت شدن حواس، عدم تمرکز طولانی مدت شود و یا سرعت واکنشهای فرد را به ویژه در امور حرکتی کاهش دهد . بسیار هستند کودکانی که در هنگام بازیهای توپی با سایر همتایان خودشان بعلت کندی در گرفتن توپ و یا ضربه زدن بموقع به آن از بازی کنار گذاشته میشوند و یا بطور ناخودآگاه از مکانیسمهای گوشه گیری و انزوا استفاده می کنند و عنوان می کنند که تمایلی به انجام چنین بازیهایی ندارند.

۳) سطح سوم : سطح رشد و تکامل سیستمهای ادراکی-حرکتی است. در این سطح بیشتر عملکردهای رفتاری منتج از تلفیق حسی سیتمهای شنیداری و دیداری مورد تاکید قرار می گیرند بنابراین عملکردهایی نظیر هماهنگی چشم و دست، دید و ادراک فضایی، کنترل حرکات چشمی و ثبات آن در امر دقت و اندریافتهای دیداری نظیر وبعد و وجه و عمق ، توجه و تمرکز مطرح می گردند . همچنین در این سطح عملکردهای آغازین و اولیه مرتبط با زبان و گفتار منتج از پردازشهای تلفیقی حسی لمسی-تعادل و سیستم شنیداری نیز قرار می گیرند. نکته قابل توجه اینست که وضعیت دائمی وپایدار بدن فرد در این طبقه قرار می گیرد و به نوعی میتوان چنین استنباط نمود که ناهنجاریهای پوسچرال و اختلالات مربوط به وضعیت های بدنی میتواند تلفیقی از عوامل لمس-حس عمقی-تعادل و سیستمهای بینایی –شنیداری باشد که در کسب الگوهای محیطی نیز نقش پر اهمیت و ویژه ای دارند.

۴) سطح چهارم: سطح شناخت و بروز الگوهای رفتاری اجتماعی و نقش پذیری های مرتبط با زندگی فرد. در این سطح توانمندی هایی نظیر کلام و گفتار ، تواناییهای آموزشی-تحصیلی، مهارتهای انجام امور روزمره زندگی بعنوان ماحصل و نتیجه اصلی این فرآیند معرفی میگردند.

هرم یکپارچگی حسی

برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.