بازی کودکان صرفا ، تفریح و سرگرمی پیش پا افتاده نیست، بلکه سرشار از معنا و مفهوم است – اف. فروبل
کودکان را باید از چشم انداز رشد و تحول بررسی و درک کرد. نباید آن ها را بزرگسالانی کم سال یا مینیاتوری از یک بزرگسال در نظر گرفت . دنیای آن ها جهانی از واقعیت عینی و ملموس است و آنان معمولا تجربه های خود را در خلال بازی ابراز می کنند. درمانگرانی که قصد دارند بیانگری کودکان را تسهیل کنند و به دنیای عاطفی آنان راه بیابند، باید به جای توجه به دنیای واقعی و بیان کلامی کودکان ، به دنیای مفاهیم در کودکان دست بیابند. برخلاف بزرگسالان که ابزار ارتباطی آن ها طبعا بیان کلامی است ، ابزار طبیعی ارتباط در کودکان بازی و فعالیت است .
جای تاسف است که والدین بسیاری بازی را « کارِ کودکان » تعریف می کنند. این امر گویی تلاشی برای مشروع ساختن بازی است و توجیه اینکه بازی تنها در صورتی دارای اهمیت است که به نوعی با آنچه بزرگسالان مهم تلقی اش می کنند مشابهت داشته باشند. درست همان گونه که کودکی به خودی خود ارزشمند است و صرفا آمادگی برای بزرگ شدن نیست ، بازی هم به خودی خود دارای ارزش است و به نوع اهمیتی که برای آن قائل می شوند بستگی ندارد. کار دارای هدفی مشخص است و در جهت انجام یا تکمیل یک تکلیف معین بر مبنای مقتضیات محیط بلافصل صورت می گیرد حال آنکه بازی به خودی خود کامل است ، به پاداش بیرونی بستگی ندارد و دنیای بیرون در آن در جهت درونسازی با مفاهیم موجود در ذهن کودک به کار گرفته می شود ، مانند زمانی که او قاشق را به جای اتومبیل در بازی خود به کار می برد .
فرانک(Frank) می گوید : کودکان به وسیله بازی چیزی را یاد می گیرند که هیچ کس نمی تواند به آن ها بیاموزد آن ها از طریق بازی به کاوش و شناخت جهان واقعی فضا و زمان ، اشیا، حیوانات ،ساخت ها و انسان ها می پردازد . کودکان با شرکت در فرآیند بازی می آموزد که در جهان نمادین ما که بر پایه ی معانی و ارزش هاست زندگی کنند و در عین حال به شیوه ی فردی خود به کاوش ، آزمایش و یادگیری بپردازند.
در حین بازی کودکان انرژی خود را مصرف می کنند ، برای وظایف زندگی آماده می شوند به هدف های دشوار دست می یابند و ناکامی ها و رنجش های خود را کنار می نهند، آن ها با دیگر کودکان تماس جسمی برقرار می کنند، نیاز خود را به رقابت تخلیه و ارضا می کنند، اعمال خشونت بار خود را به صورت هایی پذیرفتنی بروز می دهند و سازگاری با دیگران را می آموزند. بازی به کودکان امکان می دهد تا تصوارتشان را به آزادی به جریان اندازند قواعد و هنجارهای فرهنگ خود را بیاموزند و مهارت کسب کنند (Papalia & Olds،۱۹۸۶)
به اعتقاد پیاژه فاصله میان تجربه های عینی و تفکر منطقی را بازی پر می کنند و نیز اینکه کارکرد نمادین بازی اهمیت شایانی دارد . در بازی ، کودک به شیوه ی حسی – حرکتی ، با اشیایی ملموس سر و کار دارد که نمادهایی از چیزهایی هستند که او به صورت مستقیم یا غیر مستقیم آن ها را تجربه کرده است.
• «بازی همانند عشق است ، همه میدانند که چیست، اما کسی نمی تواند آن را تشریح کند.»
• « بازی زندگی کودک است و وسیله ای است که با استفاده از آن جهانی را که در آن زندگی می کند می شناسد. »(Susan Isaacs)
References
۱- Bettelheim, B.(1987).The importance of play .Atlantic Monthly (3), 35-46
۲- Frank , L.(1982). Play in personality development . In G.Landreth (Ed), play therapy: Dynamics of the process of counseling with children(pp. 19-32).Springfield, IL:Charles C.Thomas